مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

چند هندوانه با یک دست

تا به حال به یاد ندارم که مثل این روزها از برداشتن چندین هندوانه با یک دست احساس سردرگمی کرده باشم.

مسئله اینجاست که تک تک فعالیت هام نیاز به تمرکز و زمان داره و من هنوز نتونستم این موضوع رو مدیریت کنم که واقعا ناراحت کننده است چون شب که میشه یاد میفته که فلان کار رو سه روز هست که اصلا بهش دست نزدم و این موجب افزایش استرس میشه.

از طرف دیگه اومدن مهرماه یه کمی برام سخت هست؛ شاید برای ترم مهر جایی تدریس بگیرم و این موضوع که باید بخش بزرگی از وقتم رو به این موضوع اختصاص بدم، بیشتر نگرانم میکنه. البته بین خودمون باشه، نزدیک 6 ماهی هست که برگشتم و تمام مدت تو خونه بودن من رو بدعادت و تنبل کرده است!

فکر کنم که مامانم باید تکنیک مامانِ حسن کچل رو انجام بده! اگر یادتون باشه برای اینکه حسن کچل رو از خونه بفرستن بیرون تا تنبلی رو کنار بزاره، براش ردیفی از سیب ها رو تا بیرون در خونه  چیده بودن و وقتی که اون رفت تا سیب های بیرون خونه رو هم جمع کنه، درو روی اون بستن و دیگه راهش ندادن!

خلاصه اینکه دوباره خودم با خودم درگیری دارم! کنار هم نمیام!

از ساعت 2:30 تصمیم میگیرم که بخوابم اما تا این تصمیم عملی میشه، ساعت 3 هست. بعدش هم تازه میرم تو فاز بازیگوشی با موبایل یا فیلم دیدن از روی تخت در تاریکی شب!! یعنی عملا وقتی میخوابم اگر از 4 صبح نگذشته باشه، مطمئنا بعد از ساعت 3:30 هست!!

خلاصه اینکه عین بچه های دو ساله که از خوابیدن فرار میکنن، من هم فراری هستم! حالا با این وضع من موندم که چجوری میخوام برم سرکار؟!

این پست رو هم فکر کنم خیلی قاطی پاتی نوشتم، این وقتِ شب، البته بامداد، مغزم بیشتر از این کشش نداره!

نظرات 4 + ارسال نظر
مهتاب شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 13:14

سلام
دوست عزیز من یک سوال دارم اگه میشه منو راهنمایی کنید.
من در یکی از دانشگاههای معتبر مقطع ارشد هستم و الان حدود یک سال هست که از پایان نامه م دفاع کردم و در جلسه دفاع هم هیچ ایرادی به پایان نامه م نگرفتن جز چندمورد کوچک ، ولی استاد بنده از من کارهایی را میخواهد که نه از من خواسته شده و نه در توانم هست که به تنهایی و بدون کمک خودش انجام دهم و فقط برای اینکه من انجام دهم و برای ایشان مقاله بنویسم پایان نامه من را تایید نمیکند در صورتی که من داشجوی دکتری نیستم که با مقاله فارغ التجصیل شوم و حالا من نمیتوانم مدرکم را بگیرم.
و صریحا می گوید که نه کمک میکنم و نه تائید!!!
به نظر شما من باید چه کار کنم ؟؟
آیا با دفاع من ،ایشون پول خودشونو گرفتن یا نه هنوز؟؟

سلام عزیزم
متاسفانه تقریبا مشابه این اتفا ق تو دانشکده ما برای دوستم که فوق لیسانس بود افتاد.
در این وضعیت دیگه به استاد راهنما کاری نداشته باشید؛ برید با مافوق اون، یعنی مدیرگروه، یا نماینده تحصیلات تکمیلی دانشکده و یا حتی رییس دانشکده صحبت کنید (با اونی صحبت کنید که آدم دلسوز و وظیفه شناسی هست). پروپوزال تون رو هم ببرید و بهش بفهمونید که ماجرا چیه؛ در مورد استادتون هم حرف ناجور نزنید که نخوان جلوی شما جبهه بگیرن و وضعیت خودتون رو کامل براش شرح بدید.
ما مسئله دوستم رو تونستیم با کمک نماینده تحصیلات تکمیلی دانشکده و رییس دانشکده حل کنیم.
مشکل شما هم انشاالله هر چه زودتر رفع میشه.

دکترانوشت شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 09:57 http://phdnevesht1392.blogsky.com/

مرسی دکتر جون یک روش خوب دادی به ما که هر وقت شوهری تنبلی کرد جای سیب براش کیک خامه ای بچینم

البته به این موضوع توجه داشته باشید که نسل ما از حسن کچل باهوش تره! ما برای جمع کردن خوراکی های بیرون در نمیریم و به همون مقدار خوراکی های داخل منزل اکتفا میکنیم!!

AM جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 14:34

سلام. این فشردگی و چندین! بعدی شدن زندگی مشکل تمام ماست و واقعا تمرکز آدم را برای انجام درست حتی یکی از کارها بر هم میزنه. متاسفانه چاره ای نیست چون نمیشه بدون کار و درآمد زندگی کرد و هیچ پشتوانه ی مالی برای ما وجود نداره. از طرفی وقتی رقابت برای حتی کلاس حق التدریس گرفتن هم اینقدر زیاد شده نمیشه به این فکرکرد که تا سه سال دیگه چه خواهد شد.
بزرگترین مشکل ما طولانی شدن زمان تحصیل هست و اینکه سن آدم اجازه نمیده تا آخر مدت تحصیل وابستگی مالی به خانواده داشته باشی. خصوصا اگه قبلا درآمدی هم داشتی دیگه نمیتونی به دوران وابستگی برگردی!

سلام
آره، حق با شماست
چند وقت پیش اتفاقا با یکی از دوستام صحبت میکردم، بهش میگفتم ببین تو الان از من بپرس که «دو سال دیگه فکر میکنی تو چه موقعیتی قرار داری؟» و مطمئن باش که پاسخی جز «نمیدونم» ندارم!
والا هیچی رو نمیشه اینجا برنامه ریزی کرد.

زهرا جمعه 23 مرداد 1394 ساعت 12:10

سلام سمیرا جونم...منم بعد دوسال یه تابستون کاملا تنبل وارانه ای میگذرونم...با تموم شدن مرداد استرس گرفتم:فکر کنم وقتی تنها زندگی کنی یا تو خوابگاه و وقتی بیای یه مدت خونه بمونی این حس های تنبلی میاد سراغ ادم.خداکنه شهریور دیر تموم شه جبران کنم

سلام عزیزم
اگر هم جبران نکردی، حداقل سعی کن که نهایت خوشگذرانی رو تو شهریور بکنی تا بعدا موقع مهرماه کلا خوشگذرانی و تنبلی رو بذاری کنار!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد