دو سه روزی هست که یه مقدار گرفتار بودم. دیشب هم برای شام مهمون داشتیم و اصلا فرصت نکردم بیام اینجا و چیزی بنویسم.
مرداد هم داره تموم میشه و شهریور میرسه.
این روزها با کوچکترین اشاره ای ذهنم پر میکشه به پارسال و عجیب که احساس افسردگی میکنم. دلم برای پارسال و روزهای هیجان انگیزش عجیب تنگ شده است.
یه وقت هایی خودم هم با خودم سر یه موضوع هایی لجبازی میکنم در حالیکه میدونم نتیجه این لجبازی همش به ضرر خودم هست اما نمیدونم انتقام چه چیزی رو میخوام از خودم بگیرم. فقط میدونم که میخوام حرص خودم رو دربیارم .
دعا میکنم زودتر مهر شروع بشه و کلاس های ترم جدید هم تشکیل بشه تا حداقل از این وضعیت یکنواخت دربیام. شاید اون موقع دست از لجبازی با خودم هم بردارم و خودم آگاهانه به خودم آسیب نرسونم...
ببخشید دیگه امشب سر حال نبودم و اینجوری شد...
انشاله براى پست داک برمى گردی عزیزم
ممنونم الیسماجون
سلام
یه سوال: شما برای امتحان جامع چند وقت مطالعه کردین؟ چون ما منابعمون از قبل مشخص نیست و باید خودمون براش اقدام کنیم و می خوام بدونم از چند وقت قبل از امتحان شروع به خوندن منابع کردید؟
سلام
امتحان جامع کلا بستگی به گروه داره و حتی در دانشکده های یک دانشگاه هم سختی و آسونیش یکسان نیست