مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

حساسیت

دو سه روزی هست که شروع کردم به قفسه تکونی اتاقم؛ یعنی بخاطر یک کتاب که باید از روی اون درس بدم و پیداش نمیکنم، مجبور شدم کل کتابخونه به همراه قفسه های داخل اتاقم و همچنین یکی از کمدهام رو که در اون جزوه هام رو میزارم، خونه تکونی اساسی بکنم. حاصل این کار دور ریختن کلی از جزوه های دوره لیسانس بود که یا مربوط به درس های تخصصی رشته ام نبودن یا اینکه اگر تخصصی بودن، مربوط به زمینه کاریم نبودن و مطمئنم که هیچوقت سراغ تدریس اون درسها نمیرم. خلاصه یه عالمه کتاب و جزوه رو از اتاقم انداختم بیرون تا راهی بازیافت بشن.

در این بین بدلیل وجود گرد و خاک  مابین این جزوه ها حساسیتم هم چنان عود کرده که دیگه اعصاب برام نذاشته. فعلا یه لوراتادین خوردم و همچنان منتظرم تا تاثیرش رو در بند اومدن آبریزش بینی و عطسه های پشت سر هم ببینم. (البته هنوز بعد از یکساعت هنوز خبری از تاثیر نیست).

در نهایت هم اون کتابم رو پیدا نکردم و کلی هم کفری شدم؛ از اونجایی که در نبود من، برادرم هم هر از گاهی سری به کتابخونه ام می زده و کتاب برمیداشته، واقعا مطمئن نیستم که سرنوشت اون کتاب چی شده. (کتابخونه اون رو هم گشتم اما اثری از کتاب نیست!)

بگذریم....

دو سه روزی هست که خانواده دخترداییم اومدن مشهد؛ پنجشنبه عصر رفتیم دیدنشون و جای شما خالی، دیروز هم به اتفاق اونها رفتیم باغ یکی از خاله هام در اطراف مشهد. هوا خوب بود و در کنار رودخونه اوقات خوبی رو سپری کردیم. من و خواهرم و دخترخاله ام هم حدود دو ساعتی رو تو رودخونه پیاده روی کردیم که حسابی بهمون چسبید. قبل از شروع سال تحصیلی و هفته های پرمشغله، تفریح خوبی بود.

در نهایت اینکه چند روزی هست که کارهای پژوهشیم به واسطه زیر و رو کردن اتاقم و گردش و مهمونی کلا متوقف هست و این در حالی است که حتی من شروع به آماده کردن طرح درس و اینجور چیزا هم نکردم.

نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 12:09

احتمال کتاب رو دادی به یکی امانت و یادت رفته ولی خوبه تمیزکاری کتابخونه ...تمیزکاری انرژی خوبی به محیط و خودت میده البته اگه از حساست فاکتور بگیریم.راستی اگه به آویشن حساست نداری یکم دم کن و بخور برا حساست خوبه

نمیدونم، فکر نکنم.
همین که آدم یه سری از وسایل یا اشیای به دردنخور رو میریزه دور، احساس سبکی میکنه.

رضا یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 09:31

سلام. خیلی خوبه که شما برا کارهای پژوهشی انگیزه بالایی دارین منم دانشجوی دکتری هستم اما با اینکه چند ماهه پروپوزالمو دفاع کردم اما هیچ انگیزه ای برای شروع کارام ندارم!!حساسیت تو ما مشهدیا انگار بیشتره من که تا حدس میزنم میخواد شروع بشه ی سیتریزین میخورم!! موفق باشید

سلام
چند ماه بعد از دفاع پروپوزال اکثر افراد همین جوری هستن؛ یعنی دست و دل هیچکس به کار نمیره.. نگران نباشید، به زودی این حس برطرف میشه.

بهار شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 22:07 http://mustbebetter.persianblog.ir/

نریزییییییین دوووووووورررررر
گناه داره کتاب جزوه .. بدین به دانشجوها
ولییی خدایییی مرتب کردن کتابخونه مصیبتیست ..

جزوه هام مربوط به 10 سال قبل هستن
دانشجو از کجا پیدا کنم؟! الان دیگه کلی کتاب های جدید اومده و اونها قدیمی هستن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد