مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

یادش بخیر...

این روزها که حوالی کریسمس هست، بدجوری یاد خاطرات پارسال میفتم. هر اتفاق کوچیکی من رو میبره به اون زمان. فکرکنم دقیقا سه چهار روز مونده به کریسمس بود که رژه snow flake تو Bellevue بود. 

یادش بخیر...

برای اولین بار بود که میخواستم برم Bellevue؛ یه منطقه کنار سیاتل بود که بچه ها میگفتن مثل دوبی شیک ساختنش و الحق هم راست میگفتن. هر قدر سیاتل قشنگ بود، Bellevue قشنگ تر و شیک تر بود. اگر اشتباه نکنم مراسم حوالی ساعت 5 شروع میشد و با اینکه هوا سرد بود من تصمیم داشتم که از ظهر برم اونجا. چون همون حوالی پارک بزرگ شهر و چندین مجتمع تجاری بزرگ بود. همین کار رو هم کردم، حول و حوش ساعت 13 اونجا بودم. اول رفتم پارک، یه چند تا عکس سلفی گرفتم. پارک خیلی خیلی خلوت بود و شاید سه چهار نفر بیشتر نبودیم. زمانی که داشتم عکس سلفی میگرفتم، یه آقایی که دو تا سگ خوشگل داشت اومد جلو و پیشنهاد کرد که دوربین رو بهش بدم و اون ازم عکس بگیره. وقتی خواستم دوربین رو بهش بدم، دوربین از دستم خورد زمین و خراب شد. اون آقا خیلی ناراحت شد، ولی واقعیت این بود که دوربین از دست خودم خورد زمین نه اون. دروغ چرا، تو اون زمانی که بالاخره مشکل مالی هم داشتم و باید با دقت خرج می کردم، یه ضرر حداقل 70 دلاری کرده بودم. یه 20 دقیقه ای هنوز تو شوک بودم و داشتم فکر میکردم که حالا برای روزای آینده که میخوام شهر رو بگردم دوربین از کجا بیارم. کیفیت دوربین موبایلم خوب بود اما به اندازه دوربین خوب نبود. در همین حال رفتم تو مجتمع های تجاری و گشتی زدم و به این نتیجه رسیدم که ناراحت بودن هیچی رو رفع نمیکنه. اگر هم هر جا به مشکل مالی خوردم، میتونم از داییم یا دوستام قرض بگیرم. خلاصه دوباره مثل قبل پر از انرژی شدم و با شور و شوق جاهایی رو که تا به حال ندیده بودم، میگشتم. از حوالی ساعت 3 بارون شروع کرد به باریدن؛ اون هم چه بارونی! قصد بند اومدن هم نداشت با این حال مطمئن بودم که باز هم اون رژه اجرا میشه. برای رژه با کمک فی سبو. ک با یکی دو نفر از بچه های ایرانی آشنا شده بودم و اونجا قرار بود هم رو ببینیم. تو شلوغی جمعیتی که زیر بارون شدید برای دیدن رژه اومده بودن، به زحمت هم رو پیدا کردیم. بعد از اون شب، یکی از اون بچه ها شد یکی از دوستای دوست داشتنیم. اون شب یکی از بهترین شب های من در آمریکا بود؛ اون رژه فوق العاده زیبا بود، حتی با اینکه بارون شدید برگزاری مراسم رو سخت میکرد. اون شب رو خیلی دوست داشتم. از اون شب من فقط فیلم گرفتم چون کیفیت دوربین موبایلم برای عکس گرفتن در شب عالی نبود. با این حال الان چند تا عکس از روی اینترنت مربوط به همون رژه پیدا کردم.





پ.ن 1. امشب تو اینستاگرام یه عکس از این مراسم دیدم که من رو برد به حال و هوای پارسال. اگر اینستاگرام دارید عبارت snow flake lane رو جستجو کنید. کلی عکس و فیلم از اون مراسم می تونید ببینید.

پ.ن 2. فکر کنم دو تا عکس اولی دقیقا مال پارسال هست! شدت بارونی که تو عکس هست با شدت بارون پارسال مثل هم هست.

پ.ن 3. کاش ما هم تو کشورمون چنین کارناوال هایی رو متناسب با فرهنگ خودمون داشته باشیم و بدون نظارت پلیس از نزدیک همین قدر هم منظم برگزار بشه.

بعدانوشت. این شب هایی که فرداش درس دارم، خیلی وقت تلف میکنم. حوصله مطالعه درسهای فردا رو ندارم و خودم رو یه جوری سرگرم میکنم! فقط دو هفته دیگه تا پایان ترم مونده!!

بعدانوشت. الان ساعت 2 بامداد پنجشنبه است. یه فایل 8 مگابایتی رو دارم با سرعت 5 تا 10 KB بر ثانیه دانلود میکنم!!! پهنای باند اینترنت برابر است با 1 مگابایت!! خدا لعنت کنه خودشون و جد و آباء شون رو!!! با این وضعیتی که درست کردن. زمان از یه حدی  هم که رد میشه، سایت موردنظر (ProQuest) کانکشن رو خودکار قطع میکنه!

نظرات 7 + ارسال نظر
. یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 08:02

سلام
کجایی دختر؟
خوبین؟

سلام دوست خوبم
یه مقدار سرم شلوغ بود.

AM جمعه 4 دی 1394 ساعت 18:28

سلام.
دلم تنگ شده براتون کامنت بنویسم. یادتونه چقدر کامنتهای طولانی مینوشتم! امیدوارم بازهم ممکن بشه و مسافرتهای پژوهشی تفریحی نصیبتون بشه. دنیا دیده بودن و سفر انسان را خیلی عاقلتر و پخته تر میکنه. خلاصه دلم تنگ شده بود گفتم بگم که مشتاقانه پیگیر مطالبتونم یه وقت باز نروید.

سلام
من هم دلم برای کامنت های پرمعناتون تنگ شده
هر جا هستید، براتون آرزوی موفقیت میکنم

دوست مجازی چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 02:45 http://mobarez88.blog.ir

سلام.
خوشحالم می بینم هنوز در مسیر موفقیت و پیشرفت قدم برمیدارین. خیلی وقت بود که وبلاگتون رو ندیده بودم و تازه متوجه شدم نقل مکان کردین به اینجا.
امیدوارم همیشه سلامت و روبه پیشرفت و موفقیت باشید.

خوشحال میشم در بحث مطلب اخیرم هرچند درحد یه کامنت مشارکت داشته باشید، یادمه وقتی اونجا بودین از چیزهایی صحبت میکردین که در اینجا نداریم. از مسلمان تر بودن اونها در بعضی مسائل...

سلام
ممنونم از لطف شما

دلسرد سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 20:45

کاش کاش کاش......هئییی

بعدانوشت. فقط دو هفته دیگه تا پایان ترم مونده!!

زهرا سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 17:15

نمیدونم باورت میشه یا نه ولی دقیقا این شبا یادپارسال میفتم که از مراسم و مهمونی و خریدها و حراجی های کریسمس اونجا میگفتی.اخه من اصلا اطلاعاتی درمورد فرهنگ مردم امریکا نداشتم وچیزهایی که مینوشتی برام تازگی داشت و باعث شدی کنجکاوشم درمورد اونجا وذهنیتمو تغییر دادی.واقعا ازت ممنونم.ایشالا بعد دفاعت که رفتی دوباره اونجا بازم برامون مینویسی دوست جون خوبم

ممنونم عزیزم

نگار سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 08:34

جالب به نظر میاد منم خیلی دوست دارم به یکی از کشورای اروپایی برا ادامه تحصیل برم... یو اس آ که ظاهرا روابطش با ایران

برای ماها که هنوز ایران هستیم این قانون تاثیری نداره؛ بیشترین محدودیت برای ایرانیان دارای اقامت 38 کشور اروپایی پیش اومده.
اگر هم اروپا تلافی بکنه، ایرانیان دارای پاسپورت آمریکایی دچار چالش میشن که دیگه مثل قبل نمی تونن بدون ویزا به اروپا سفرکنند.

. سه‌شنبه 1 دی 1394 ساعت 08:23

سلام
چه عکسای زیبایی
خاطرات خوب همیشه به آدم انرژی میده
ذهنتون همیشه پر از خاطرات خوب
اولین روز زمستونتون پر از شادی

سلام
ممنونم
زمستون پر از شادی رو هم برای شما آرزو میکنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد