مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مچ گیری

یکی از مقاله هام رو دادم دکتر ش بخونه و نظرش رو بگه؛ یه سوال در مورد یکی از روش هایی که استفاده کردم، پرسید و مچ من رو در نفهمیدن پایه اون روش گرفت!

بعد که من شک دار بهش جواب دادم و البته براش نوشتم که مطمئن نیستم، برام نوشت اصلا قابل قبول نیست!!! تو باید این رو بدونی و بتونی تحلیل کنی!!

براش صادقانه نوشتم  که این موضوع به این علت هست که اطلاعاتم تو اون زمینه تکمیل نیست و گفتم که دارم اینترنت رو زیر و رو میکنم ببینم ماجرا چیه.

بدبختی اینه که این چیزی که گفته کاملا مربوط به رشته خودشون هست و من مُخَم تاب برداشته!! 

یعنی این پروژه من یه آشی شده که باید ببینید؛ ترکیب رشته خودم و پزشکی و رشته دکتر ش!! اطلاعات رشته خودم رو که باید بلد باشم هیچی، اطلاعات دو رشته دیگه رو هم باید بلد باشم!!

دَمِ دکتر ش هم برای به چالش کشیدن مغز من گرم!! جواب دادن به هر سوالش باعث سوزانده شدن بخش عظیمی از فسفرهای مغزم میشه!

نگرانی رو بزارید کنار

نمیدونم اون پیامی که میگه برای رسیدن به چیزی باید نگرانی بدست آوردن و از دست دادنش رو از بین ببرید دیدید یا نه؟

تو اون پیام میگه اگر چیزی رو میخواید برای بدست آوردنش نگرانی و تشویش نداشته باشید؛ این نگرانی و تشویش موجب ساطع شدن انرژی منفی میشه و اون هدف رو دورتر میکنه. واقعیتش من این اتفاق برای من سر خیلی از موضوعات افتاده و الان هم یه بار دیگه تکرار شد.

دوستان قدیمی یادشون هست که قبل از رفتن به آمریکا من یه جایی برای درخواست استخدام رفته بودم و یه ارائه ای هم داشتم. اونا بهم گفتن وقتی از آمریکا برگشتی، حتما بیا تا ببینیم اوضاع از چه قرار هست. حقیقتش وقتی برگشتم دوست نداشتم برم اونجا و علیرغم اصرار مامان و بابام از جام تکون نخوردم!! (الانش هم دوست ندارم که برم اونجا برای استخدامی)

حالا امروز منشی اونجا بهم زنگ زده که آقای دکتر ... خواستن ببینن اوضاع شما در چه حال هست؟ برگشتید؟ کی میاید اینجا  و از این حرفا. خیلی متحیر شدم و حرف خاصی رد و بدل نشد و خداحافظی کردیم. 5 دقیقه بعد یه شماره موبایل ناشناس بود و خودش رو همون آقای دکتر معرفی کرد. ازم در مورد وضعیت کاریم پرسید و من هم بهش گفتم که هنوز دفاع نکردم و از این حرفا. بهم گفت بیا اینجا ما یه ظرفیت برای پذیرش داریم. گفتم هنوز وضعیت مقاله ها و دفاعم معلوم نیست اما در نهایت ازش در مورد موسسه های تحقیقاتی مشهد پرسیدم و گفتم شما جایی رو میشناسید که من بتونم باهاشون بصورت پاره وقت همکاری داشته باشم. اینجوری رو بیشتر ترجیح میدم. هم پاره وقت هم پژوهشی. قرار شد که رزومه ام رو براش ایمیل کنم و اون هم به چند نفر ارسال کنه ببینه تو گروه هاشون کسی رو با توانایی های من لازم دارن یا نه. نمیدونم قراره آینده چی بشه، اما این رو به فال نیک میگیرم....

راستی از امروز عصر دوباره میرم کلاس زبان!! سه روز در هفته!

پ.ن. این یکی دو روز گذشته یه کاری کردم که مطمئنا خدا از من ناراحته؛ اما نمیدونم چرا بدی رو با خوبی بهم جواب داده؟! خداجون پشیمونم، من رو ببخش.

بعدانوشت. کلاس زبان امروز بد نبود؛ تعدادمون فعلا 5 نفر هست. البته امروز 3 نفر بیشتر نبودیم. معلم زبان مون آقا است. راستش خیلی ازش خوشم نیامد؛ البته برای من خیلی کم پیش میاد که جلسه اول از یکی خوشم بیاد!! یکی دو جلسه بگذره، همه چیز عادی میشه. فکر کنم ترم قبل هم چنین مشکلی رو داشتم! کلاس زبان های تهران هم این مسئله وجود داشت! از الان اومدم جلسات رو شمردم ببینم که آخرین جلسه کی میشه؛ فکر میکنم آخرین جلسه مون 17 بهمن باشه!

مغزتون رو آکبند نگه ندارین

جمعه و شنبه نسبتا مشغول بودم و امروز یه کمی سرم خلوت تر هست. برای همین یک سری از تمرینات رو برای بچه های کلاسم ارسال کردم. هنوز یه درس دیگه هم مونده که تمرین براشون بفرستم.

اما امروز یه اتفاقی افتاد که بدجوری صدام رو درآورد و گفتم که بیام اینجا هم بنویسم.

یکی از آشنایان به مامانم پیغام داده که فلانی (من رو گفته) هست که بیاد یه ویندوز برای ما نصب کنه؟

مامان که گفت بدجوری دادم در اومد؛ گفتم اول اینکه به من چه!! دوم اینکه خودش که مثلا دانشجوی دکتری است، عرضه نداره ویندوز نصب کنه؟ این چجوری داره فارغ التحصیل میشه در حالی که سواد ابتدایی کامپیوتر هم نداره؟!! حالا فرضا که بلد نیست، تو اینترنت میتونه بگرده و یاد بگیره!! خلاصه این وسط مامان موند که بهشون چی بگه! من که گفتم بنویسین بره سر خیابون بده براش عوض کنن!! که البته مامان گفت زشته!! اینجوری جواب نمیدن!! نمیدونم مامان چجوری جواب داد و چه بهانه ای آورد.

حالا این وسط، دوستان عزیزم خواستم بگم خواهشا اگر چیزی رو بلد نیستید، حتما تلاش کنید در همون اول خودتون یاد بگیرید و اصطلاحا مغزتون رو آکبند نگه ندارین. بگذریم که یکی از دوستای خودم هم کلا مغزش رو تو اینجور چیزا آکبند نگه میداره و حتی خطایابی ورفع عیب پرینتر رو هم بلد نیست.

رفع عیب کامپیوتر در حد رفع مشکلات نرم افزاری و نصب ویندوز چیزایی هستن که امروزه هر کسی که کامپیوتر داره باید سریع یاد بگیره و این موضوع ربطی به جنسیت و رشته تحصیلی نداره. خلاصه تو اینجور چیزا تا جایی که میشه مستقل باشید.