مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

چهارمین داغ

اون کاری که اون شب میخواستم تمومش کنم، هنوز تموم نشده! اون شب یه مقدارش رو نوشتم و چون دیدم که خیلی خسته هستم، مابقیش رو به فرداش موکول کردم. از قضا روز بعد متوجه یه گپ شدم و کل آزمایش ها رو دوباره انجام دادم. خوشبختانه این گپ تاثیر خیلی خاصی روی نتایج نذاشت. الان هم دوباره به همون موقعیت اون شب رسیدم که فکر کنم با دو ساعت کار میشه تمومش کرد.

متاسفانه پروژه دکتر م رو وقت نکردم هنوز انجام بدم. یعنی دنبال این هستم که این کار خودم اول تموم بشه و بعد اون رو شروع کنم.

امروز عصر کلاس زبانم هم شروع شد. اگر قبلا برای یک کلاس 90 دقیقه ای باید 3 ساعت وقت میزاشتم، الان باید 3 ساعت و نیم وقت صرف کنم. جلسه خوبی بود و من نسبتا راضی بودم.

راستی امروز یه خبر ناخوشایند از یکی از اقوام به گوشم رسید که بدجوری ذهنم رو درگیر کرده و ناراحت شدم. متاسفانه متوجه شدیم که دختر خانواده که حدودا 40 سال داره و دو فرزند (پسر 12-13 ساله و دختر 7-8 ساله) داره، بیمار شده و امید چندانی به بهبودی نیست. بیماری شون هم سرطان روده هست که سال قبل شروع شد و به نظر میرسید که مشکل شون برطرف شده است. ناراحت کننده تر از همه اینه که خانواده این خانم بسیار انسان های رنج دیده ای هستن. سه پسر جوان این خانواده ( حدود 27 ساله، 19 ساله و 25 ساله) با اتفاقات ناگهانی و خاص در طی یکسال و نیم یکی یکی فوت کردند. امیدوارم خدا این مرتبه رو به دل رنج دیده پدر و مادرشون رحم کنه و داغ چهارمین فرزند رو بر روی دلشون نزاره.  اگر تونستید، براشون دعا کنید، شاید هنوز فرصتی برای معجزه باشه.

نظرات 10 + ارسال نظر
مرادی سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 18:12

ان شاالله حالشون خوب بشه :(

انشاالله

easylessons سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 16:04 http://easylessons.ir/

سلام امیدوارم خداوند ایشون رو هرچه سریعتر شفا بده
توصیه میکنم اگه تونستین به این خانم بگین یه سر به امام رضا (ع) بزنن
امام رضا خیلی مهربونه حتما کمکش میکنه

سلام
متاسفانه اصلا شرایطی نیست که ایشون توان مسافرت داشته باشن.
ممنونم از لطف تون

بانوی آذری سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 15:53 http://http://greenboat.blog.ir/

ان شاءالله که معجزه رخ میده و ایشون شفا پیدا می کنن ... براشون دعا می کنم

ان شاالله
ممنونم از لطفت عزیزم

mask سه‌شنبه 27 بهمن 1394 ساعت 08:47

اللهم اشف مرضانا و جرحانا بالقرآن
خیلی ناراحت شدم 3تا پسرشون فوت کرده الانم دخترشون اینطوری...
از خدا میخوام شفای عاجل بهش بده و پدر مادرشو و 2تا بچه هاش شاد کنه
شما هم که الان مشهدی برو زیارت امام رضا برای این بنده خدا دعا کن و برای همه بیماران
ما هم محتاجیم به دعا

الهی آمین
ممنونم از لطفت دوست خوبم

یادگار دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 22:44 http://yadegari901019.blog.ir


ان شاءالله که خدا هرچه سریعتر شفا شون بده

ممنونم عزیزم

خواننده قدیمی دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 21:44

سلام. خدایا چه سخت
چه دعایی خوبه برای گشایش تو زندگی؟ یا معجزه شدن؟ یه عزیزی تو حرم گفت به من زیارت عاشورا با صد لعن و سلام من انجام ندادم بگید شاید برای این مریض جواب بده
ماهان رو راستی برای کلاس زبان شنیدم خوبه.

سلام
فکر نکنم دیگه دعا و نذری مونده باشه که اینا انجام نداده باشن.
برای کلاس زبان ممنون؛ یه مقدار نسبت به خونمون بد مسیر هست.

مهسا دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 13:46

سلام سمیرا خانوم
من هم مثل شما دانشجوی دکتری هستم
یه سوال داشتم: شما دو مقاله دکتری تون را دادید؟
من سال پنجم هستم ولی هنوز مقاله ای سابمیت نکردم دو تا مقاله دارم که تقریبا آخرای کاراشونه ولی اعتماد به نفس تموم کردن و ارسالشون را ندارم

میشه خواهرانه راهنماییم کنید که چیکار کنم

متاسفانه استاد راهنمام خیلی بده و اصلا در جریان کارام نیس
خودش نمی خواد در جریان باشه
من در پژوهش تنهام خیلی هم تنها. فقط خدا را دارم
از طرفی زمان هم داره به سرعت میگذره
می ترسم نتونم دکتریم رو تموم کنم و آبروم بره

سلام عزیزم
ببین من هم در سال پنجم وضعیت تو رو داشتم و تازه رفتم فرصت مطالعاتی. به حواشی دکتری، آبرو و دوست و آشنا و اینا فکر نکن و کار خودت رو انجام بده. درگیر حواشی شدن انرژی آدم رو خیلی هدر میده و این اتفاق برای من هم افتاده که بدجوری داغونم کرده بود. از زمانی که زدم به در بی خیالی، کارهام خیلی بهتر و راحت تر پیش میرن.
به هر شکلی که هست، خودتون رو از حواشی بکشید کنار؛ مثلا من با خونه موندنم (در مشهد) و نرفتن به دانشگاه (در تهران) آرامش رو برای خودم ایجاد کردم چون فضای دانشگاه و رفتار استادم دقیقا بگونه ای هست که روح و روانم رو بهم میریزه و کارهام رو بدتر میکنه.
یه خلوت امن و آروم برای خودتون پیدا کنید؛ همه چیز درست میشه.

زهرا دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 11:21

اخی عزیزم چقدر ناراحت شدم.ایشالا یه روز خبر خوب شدنشو بزاری اینجا

امیدوارم که این اتفاق بیفته

الیسما دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 07:34

وای خدای من.....مرگ سه پسر جوان یک خانواده در طول یک سال و نیم..... چه فاجعه ای..... الانم بیماری دخترشون.....
خدایا....چه سرنوشت دردناکی..... از صمیم قلبم برای سلامتی شون دعا میکنم.... انشاله خدا به پدر و مادرشون هم صبر بده.....

ممنونم الیسماجان

زری دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 00:39

نمی دونم چی بگم، ولی یه موقع هایی فکر میکنم دعا کردن فقط دلخوشنک ما آدم هاست. ولی باز هم دعا میکنم خدا با لطف خودش به این خانواده آرامش و شادی را برگردونه ....

با کلمه دلخوشنک خیلی موافقم نیستم شاید بهتر باشه بگیم برای آرامش خودمون هست چون دیگه کاری از دست هیچکس برنمیاد و به نیروهایی ماوراء نیروهای انسانی وابسته است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد