مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

نتیجه ویدئوچت

امشب با دکتر ش و Ian ویدئوچت کردیم؛ یادتون هست که تو پست قبل گفتم که بقیه  پروژه از عهده من خارج هست؟ چقدر بده که آدم ضایع بشه!

الان دکتر ش یه عالمه کار تولید کرد که کاملا در حیطه من قرار میگیره!!! از ویرایش متن و تغییرات فصل ها گرفته تا اضافه کردن مطالب جدید. این وسط Ian هم نظر میداد!! یعنی یکی دو بخش رو Ian اضافه کرد!

با این حال، آخرش دکتر ش گفت که دو تایی با هم تقسیم کارکنید و هر کدوم یه سری ها رو انجام بدید.

یه جا هم جالب شد، یه بخش رو که من نوشتم، بصورت خلاصه کردن، پاراگراف پاراگراف نوشتم که قطعا بسیار بد بود و من ترکیب کردن اونا رو تو ذهنم گذاشته بودم جزو کارهای Ian و دکتر ش و دقیقا به همین دلیل میگفتم که بقیه اش از عهده من خارج هست. امشب دکتر ش گفت که خودش یکی از زیربخش های کوچیک رو بازنویسی میکنه، بعدش ما باید از اون یاد بگیریم و بقیه رو درست بنویسیم!! 

من به این رفتارها میگم ترفندهای استادی!  این ماجرا من رو به یاد اولین همکاریم باهاش انداخت. اونجا یه نفر از دانشجوهای خودش به اسم تاکیومی تو پروژه شرکت داشت (تاکیومی دانشجوی پست داکش بود). دکتر ش بهش گفته بود که یه بخش رو بنویسه و اون بخش کاملا از حیطه علمی من خارج بود و فقط از عهده خودش و تاکیومی برمی اومد. تاکیومی هم خیلی شیک براش نوشت که من اصلا ایده ای برای نوشتن این بخش ندارم و نمیدونم چی بنویسم. شاید بهتر باشه که خودتون بنویسید!  در جواب تاکیومی، دکتر ش بلافاصله نوشت که ساعت 3 که میتینگ داریم، یه ربع زودتر بیا اتاقم تا بهت بگم چجوری بنویسی. و خلاصه دکتر ش تاکیومی رو کاملا برای نوشتن اون بخش توجیه کرده بود و در نهایت تاکیومی اون بخش رو نوشت.

مشابه این ماجرا تو انجام پروژه با Teal هم رخ داد. یه بار تو ویدئوچتی که با Teal داشتیم، در روند مکالمه، Teal یکی دو تا سوال از دکتر ش پرسید که دکتر ش گفت نمیدونم و بعد خودش هم یه سوال دیگه در همون رابطه روی سوال Teal گذاشت و با خنده گفت حالا یک سوال شد دو تا، برید جوابهاش رو پیدا کنید و به منم خبر بدید!

در ضمن متاسفانه من از صبح نتونستم کاری بر روی پروژه انجام بدم و عملا حرفی برای گفتن نداشتم. فقط یه سری شکل های داغون بودن که اصلا نمیخواستم در موردشون حرف بزنم (بالاخره بعد از این مدت آشنایی، ذائقه اش رو میدونم چی هست و میدونستم که از کل شکل ها ایراد میگیره). آخر میتینگ دکتر ش شکل های Ian رو باز کرد و یه مقدار نسبت به رنگ ها و حاشیه نویسی ها ایراد گرفت و بعدش نوبت رسید به من و گفت فکر میکنم که یه سری شکل تولید کردی (روی DropBox قطعا میبینه) و من هم گفتم نه و اونها نهایی نیستن و خلاصه ماجرا پیچیده شد.

با این حال هفته آینده حسابرسی دو مرتبه صورت میگیره!! وای بر پیچانندگان پروژه!!

پ.ن 1. دکتر ش رو بعد از یکسال بود که میدیدم؛ وقتی دیدمش، عجیب دلم براش بیشتر تنگ شد. Ian پیشش بود، من هم تو دلم میخواستم پیشش باشم. حیف که تو فرهنگ مون نیست که آدم به استادش بگه، دلم برات تنگ شده و با اینکه تو فرهنگ اونا این موضوع هست، من خجالت کشیدم که این حرف رو بزنم.

پ.ن 2. یکی از دوستای اونجا، تابستون برای دو ماه اومده بود ایران؛ اون هم از اون بچه های کم رو و در اینجور زمینه ها خجالتی است. میگفت وقتی برگشتم دانشگاه و رفتم پیش استادم، استادم با اینکه حدود 60 سال داره، از جاش بلند شد (اونجا کلا جلوی پای هم بلند نمیشن) و به سمت در اومد و با کلی انرژی بهم رسیدن بخیر گفت و گفت دلم برات تنگ شده بود. دوستم میگفت من بدجوری جا خورده بودم، اصلا انتظار نداشتم که استادم با ظاهر جدی ای که داره، اینقدر با احساس باشه و اینجوری برخورد کنه. بعد دوستم میگفت با این برخورد من هم خجالت رو کنار گذاشتم و گفتم من هم دلم براتون تنگ شده بود.

پ. ن 3. فکر میکنم فرهنگ بیان نکردن احساس به افراد غیرفامیل نظیر همکار، استاد، ... و حتی در بعضی موارد فامیل و نزدیکان، فرهنگی بوده که از پدر و مادرهامون و همین طور جامعه مخصوصا اولیای مدرسه در ما نهادینه شده است؛ امیدوارم که این فرهنگ در نسل های آینده از بین بره و آدم ها بتونن احساس شون رو به هم بگن. البته احساسات درست و منطقی و مناسب با جایگاه افراد و نه خانمان برانداز!!

نظرات 6 + ارسال نظر
AM-AmirMasoud یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 10:35

سلام. کاملا با این دیدگاه شما موافقم که بیان منطقی احساسات و ابراز علاقه تاثیر بسیار زیادی بر روی بر موفقیت و آینده ارتباط یک استاد با دانشجوهاش میذاره. استاد من بارها توی برخوردها و حرفهاش با همه دانشجوهاش از این ترفند استفاده میکنه. شاید به خاطره اینکه مدتها خارج از کشور تحصیل و کار کرذه و هنوز هم ارتباطش را با استادها و جامعه اونجا حفظ کرده. در موقعیتهای خاص ما رو با اسم کوچیک صدا میزنه و بعضا توی حرفهاش به همه مون میگه برادر من، خواهر من، دوست من و ... میگه و بعدش نصیحت یا تشویقش را میگه و بعضا حتی در ادامه ش تنبیه میکنه. وقتی به حدود یکسال و نیم پیش فکر میکنم و نحوه برخورد استاد قبلیم را به یاد میارم خدا رو شکر میکنم که قبل از بروز یک دلخوری یا دعوای شدید کارمون را به انتها رسوندیم.

سلام
دقیقا همین طور هست که میگید و ارتباط موثر استاد و دانشجو در پیشبرد پروژه ها بسیار بسیار موثر است. مشکل من با استاد راهنمای خودم هم دقیقا نبود چنین ارتباط موثری است، یعنی یه زمانی من سعی کردم که این ارتباط رو بسازم و خیلی کارها انجام دادم اما استادم با یه رفتار نابخردانه همه چیز رو بهم میزد. الان سه سالی هست که من دیگه هیچ تلاشی برای ساختن این ارتباط نمیکنم و ترجیح میدم که از استادم همیشه دور باشم برای اینکه رفتارش بجای موثر بودن حالت گزنده داره و من نمیخوام بیشتر از این آسیب ببینم.

ای دا جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 23:01 http://simplyordinary.mihanblog.com/

خانمان برانداز رو خوب اومدی :دی

دلسرد جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 19:53

پ.ن 3 : 100 درصد! و این فرهنگ القا شده رو دوس ندارم و دلم میخواد بتونم راحت احساسات سالم و خوبم رو با حس امنیت بیان کنم اما متاسفانه این احساس امنیت رو نداریم! فرهنگ خیلی جاهاش خرابه! مخصوصا در ارتباطات و در خیلی موارد یک حالت سردرگمی احساسی و منطقی حتی وجود داره و باعث شده مجبور شیم خیلی سخت و بسته باشیم! این که نتونیم با احساس امنیت و راحتی خیال احساس دلتنگی و محبت داشتن و غیره رو بیان کنیم!!!

دیمن جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 16:39

سلام بر سمیرای عزیز
واقعا باهات موافقم. به نظرم. در همچین مواردی که در فرهنگ اونها این مورد جز آداب هست بتر متناسب با اون ما عمل کنیم حتی اگر عبارت دلم براتون تنگ شده برای خودمون سخته میتونیم بگیم از دیدار دوباره تون خیلی خوشحالم.
باهات کاملا موافقم. این مشکلات به دلیل رابطه کمتر ما ایرانیها با بقیه کشورهاست اگر بیشتر باشه هم فرهنگ ما برا اونها جا میفته هم ما تو موارد اینطوری راحت تر برخورد میکنیم.
ازت ممنونم که این جزییات رو هم مینویسی دوست خوبم.

سلام عزیزم
میدونید تغییر این فرهنگ های نهادینه شده در وجودمون واقعا سخت هست اما مطمئنا ناممکن نیست.

گ.ب جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 12:09

این مسائل به فرهنگ بر نمی گرده و دلایل مهمتری داره. خیلی ها هستند که صرفنظر از فرهنگ جامعه، هر کاری به نظر خودشون صلاح و درسته انجام میدن، اما چنین مواردی رو به همون دلایل مهمتر که گفتم، هرگز انجام نمیدن....

زهرا جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 11:20

چقدر خوب که این تجربیاتت رو با ما به اشتراک میزاری بخصوص من که اوایل کارم و خیلی چیزها رو نمیدونم.فقط یه سوال: استاد راهنمات مشکلی نداره که تو با دیگران کار کنی و مقاله بدی؟ از نظر استاد راهنمای من این جرم بزرگیه و ما رو تهدید کرده از این کارها انجام ندیم

ببینید مطمئنا میتونه نسبت به این موضوع اعتراض کنه و شاکی بشه.
اما از اونجایی که خودش میبینه که عملا توانایی راهنمایی های حتی جزئی هم در کار من نداره و من هم دیگه اون دانشجوی ساکتی نیستم که هر چرت و پرتی رو بخواد بهم بگه، بنابراین خیلی نسبت به این مسائل سختگیر نیست و میدونه حفظ ارتباط من با دکتر ش بطور غیرمستقیم بر روند دکتری من هم تاثیرگذار هست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد