مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

آیا فردا در انتخابات شرکت میکنید؟

خیلی کوتاه میگم و میرم....

فردا انتخابات هست؛ امیدوارم که همگی در انتخابات شرکت کنید و به افرادی که فکر میکنید برتر هستند رأی بدید.

اگر احیانا به هر دلیلی قصد شرکت در انتخابات رو ندارید و اصلا تا به حال شرکت هم نکردید، به این فکر کنید که دوباره تندرو ها در مجلس رأی بیارن و طرح های جنجالی و آسیب زا رو یکی پس از دیگری مطرح و اگر بتونن تصویب کنن! به این فکر کنید که اگر شما مثلا به اسم تحریمِ انتخابات رأی ندید، افرادی مثل  x، y و ... که تندرو هستن به مجلس ورود میکنن و دردسرهای کشور تمومی نداره. یادتون بیاد اون طرح سه فوریتی رو که همین نماینده ها برای متوقف کردن مذاکرات امضا کرده بودن! یادتون بیاد اون روزی رو که آقای ظریف در حالی که روی ویلچر بود و برای به ثمر رسیدن مذاکرات تلاش میکرد، افراد تندروی مجلس نطق بر علیه ایشان میکردن و رسما از پشت تریبون به ایشون توهین میکردن. یادتون بیاد از وزیرعلوم که جلوی بورسیه های غیرقانونی و رانت ها ایستاد و چطور همین نماینده ها اون رو کنار زدن! 

مطمئنا زمان شنیدن تک تک این رفتارها ناخرسند بودید، پس حتما در انتخابات شرکت کنید تا تعدادمون از حامیان این افراد تندرو بیشتر بشه و نزاریم اینا به مجلس وارد بشن و نقش قیم مردم رو بازی کردن نه نماینده مردم رو!!

بیاین با هم کمک کنیم تا نزاریم افرادی مثل x که علاقمندان به کنسرت رو افراد هرزه میخونن و باعث تعطیلی کنسرت ها در کشور میشن، به رتبه های سیاسی بالا برسن!

یادتون باشه که یکبار همه با هم کمک کردیم و آقای روحانی رو رییس جمهور کردیم!! اگر اون روز این همبستگی رو نداشتیم، به قول جک های منتشر شده در فضای مجازی، آقای .... رییس جمهور بود و الان هم در حال حفر خندق دورتادور کشور بودیم!!

امیدوارم که فردا مجلس از دست تندروها بیاد بیرون و مردم یه مقدار رنگ آرامش سیاسی رو هم ببینن.

من خوشحالم!

طی سه شنبه و چهارشنبه به اندازه دو تا مسئله آماری بزرگ به علم من اضافه شده و من از این بابت خیلی خوشحالم و ذوق میکنم!

مخصوصا یکیش که در مورد پروژه خودم بود و با هزار زحمت تونستم اون موضوع رو بفهمم!

اون یکی دیگه که در مورد پروژه دکتر ش بود رو هم بالاخره سر در آوردم و به اطلاعاتم اضافه شد.

خلاصه الان که ساعت 3 بامداد هستم و میخوام بخوابم، هر دوی این موضوعات به سرانجام خوشایند رسیدن و من کیفور هستم!

البته امیدوارم که این شادی دوام داشته باشه و دوباره وسط اینا یه چاه بزرگ باز نشه!

شبیه سازی آزمایشات

برای پروژه ای که با دکتر ش و Ian کار میکنیم، دکتر ش گیر داده که در مرحله اول باید روش گفته شده در مقاله پیدا بشه و دقیقا همون نتایج گرفته بشه تا بریم مرحله بعد!

اون هم هر کار میکنم، درست نمیشه!! اعصابم بهم ریخته، به نویسنده های مقاله هم ایمیل زدم وبنده های خدا من رو شرمنده خودشون کردن و همه جزئیات رو بهم گفتن اما اینجا درست نمیشه که نمیشه!!

مخم حسابی تاب برداشته! همین که فایل های مربوط به پروژه روی DropBox در حال آپدیت شدن هست، دکتر ش بهم ایمیل نمیزنه و سراغ اونا رو نمیگیره !! وگرنه خیلی شیک ایمیل میزنه و میگه پروژه چی شد؟!!!

دو قسمت اول Community رو هم دیدم؛ به نظر بد نمیاد، امتیازش تو سایت IMDB حدود 8.6 از 10 بود. با این حال من خیلی جذبش نشدم.  فقط خوبیش اینه که هر قسمت حدود 20 تا 30 دقیقه است و زود تمام میشه. امیدوارم که قسمت های بعدیش بهتر باشن.

من الان واقعا نیاز دارم که چند ساعتی از این پروژه فاصله بگیرم تا مغزم در موردش restart بشه و بتونم مشکل اختلاف جواب ها رو پیدا کنم.

پ.ن. در کنار مزایای استاد دقیق داشتن، این سختی هم وجود داره!! هر جوری هست باید انتظار استاد برآورده بشه!!

بعدانوشت 1 (ساعت 2:20 بامداد)- نیمساعت قبل بر اساس ایمیل مجدد یکی از نویسنده های مقاله که نکته ای رو به یاد آورده بود، یه سفره وسیع این وسط پهن شد! اولش که نمیدونستم چیه، یه کمی تو گوگل جستجو کردم و بعد هم برای اطمینان از دکتر ش پرسیدم، تازه فهمیدم این قصه سر دراز داره؛ جالبی این موضوع اینه که به کارهای خود من و رشته من هم ربط داره اما تا به حال چیزی در این مورد به گوشم نخورده بود و اصلا نمیدونستم چی هست!! (وقتی برای بچه های مهندسی، کمترین واحد ریاضی رو میزارن، بیشتر از این نمیشه انتظار داشت!) 

بعدانوشت 2. فعلا از آشنایی با این موضوع خوشحالم اما نمیدونم چطور پیاده سازیش کنم؟! البته خوشحالی صرفا از این نظر که یه چیز جدید یاد گرفتم وگرنه اضافه شدن کار که خوشحالی نداره!!

بعدانوشت 3. فکر کنم آه Ian من رو گرفته! برای اینکه تو ایمیلم وقتی میخواستم این دیتاست و مقاله رو انتخاب کنم، برای Ian و دکتر ش نوشتم که این یکی به نسبت بقیه برام سرراست تر و آسون تر هست و من این رو انجام میدم!! واقعا نمیدونستم چه ماجرای عجیب غریبی پشتش هست.

بعدانوشت 4. با همه این احوالات، فکر کنم اوضاع Ian هم دست کمی از خودم نداشته باشه، برای اینکه صدای اون هم در نمیاد!!

Castle تمام شد

اون کلاس زبانی که قرار بود درست بشه، درست نشد و من گوشه خونه موندم!!!

البته دنبال یکی دیگه هستم، امیدوارم که هفته آینده اون درست بشه.

فصل هفتم سریال Castle هم امروز تموم شد؛ فصل هشتم این سریال از شبکه های آمریکایی در حال پخش هست و من ترجیح میدم که فصل هشت رو شروع نکنم و وقتی اون رو شروع کنم که کل قسمتهاش در دسترس باشه. برای سریال بعدی، احتمالا سریال Community رو میبینم. چندین فصلش رو دو سال قبل دانلود کردم اما هیچوقت فرصت نکردم ببینم.

از Ian و دکتر ش خبری نیست؛ Ian بهم گفته بود که آخر هفته تولد مادرش هست و خانواده اش میان اونجا و خیلی وقت نمیکنه که کار کنه. دکتر ش هم که منتظر خبری از Ian و شکل های تولید شده هست که فکر کنم همچنان باید منتظر بمونه.

اون تز دکتری رو هم دیروز بخش های اولش رو مطالعه کردم؛ زمینه من نبود و از طرفی ترجمه لغات و اصطلاحات انگلیسی به فارسی در متن تز، خوندن اون رو دوچندان مشکل کرده بود و قابل فهم نبود. بعد از یه کمی تلاش دیدم که خیلی سر در نمیارم و زدم به سیم آخر!! به دکتر ف زنگ زدم و بهش گفتم من خیلی چیزی سر در نیاوردم و بهش پیشنهاد دادم که از اون دانشجو بخواد تا قبل از جلسه دفاع یه بار بیاد براش ارائه خصوصی بزاره که دکتر گفت قراره این اتفاق دوشنبه بیفته. البته من یه چند خطی برای فهم خودم نوشته بودم که اونها رو برای دکتر فرستادم و خلاصه ماجرای این تز که خروس بی محل بود رو تموم کردم.