مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

سیزده به در

امروز روز آخر تعطیلات سال 95 هست. ما عصر روز یازدهم فروردین برگشتیم خونه. خوشبختانه مسافرت خوبی بود و خستگی ذهنی من از بین رفت و حالا با روحیه ای بهتر میتونم کارهام رو شروع کنم.

در مورد حال و هوای امروز هم باید بگم که خیلی کم پیش میاد که ما 13 فروردین بریم بیرون. گذشته از ترافیک سنگین این روز، چون معمولا قبلش از سفر بوشهر برگشتیم و بعلت خستگی راه حال و حوصله بیرون رفتن رو نداریم و همه در مورد اینکه خونه بمونیم توافق داریم! البته لازم به ذکر هست که امروز از صبح تو مشهد داره بارون میاد و اینجور که رادیو میگفت کلا از ترافیک تو بلوار وکیل آباد به سمت ییلاقات خبری نیست و مردم خونه شون هستن! کلا اگر تو مشهد هیچ روزی بارون و برف نیاد، حتما چهارشنبه سوری و سیزده به در برف و بارون میاد!


اما در مورد سال 95 ....

سال 95 برای من میتونه یه سال خیلی خیلی مهم و حیاتی باشه تا اونجایی که آینده ام رو هم میتونه تعیین کنه. مطمئنا باید خیلی بیشتر از قبل و البته منظم تر از قبل کار کنم تا هیچ وقت به خاطر کم کاری در این سال افسوس نخورم.

از سال قبل کلی کار عقب مونده دارم که باید انجام شون بدم و البته یه سری کار جدید هم باید شروع کنم.

امیدوارم که شما هم برای رسیدن به خواسته ها و آرزوهاتون در سال 95 یه برنامه ریزی داشته باشید و اونها رو بتونید در این سال عملیاتی کنید.

موفق باشید دوستان خوبم.

پُست نوروزی

سلام دوستان عزیزم

سال نو رو به همگی تبریک میگم و امیدوارم که ایام تعطیلات به همتون خوش گذشته باشه.

بالاخره بعد از یک هفته اینترنت درست و حسابی پیدا کردم و این پست رو با موبایل دارم مینویسم. جاتون خالی هوای جنوب خوبه، البته یه روزایی هم گرمه که کولر گازی جبران گرمی هوا رو میکنه!! امسال با پافشاری من رفتیم بخش سرگرمی های آبی بوشهر و علی رغم مخالفت مامان، من و خواهرم سوار جت اسکی شدیم. مامان خیلی نگران بود که تو آب بیفتیم که خوشبختانه اینطور نشد و من و خواهرم از پسِش بر اومدیم.

یه روز هم رفتیم گشت دریایی با لنج که بیشتر از اینکه گشت دریایی باشه، مراسم عروسی بود چون موسیقی زنده داشتن و آقایون هم اون وسط میرقصیدن! بهر طریق، اونجا هم خیلی خوش گذشت، جاتون خالی.

هر از گاهی که خسته نبودم یا کمتر خسته بودم، شب تا صبح که همه خواب بودن، من بیدار موندم و روی پروژه دکتر ش کار کردم و اطلاعات رو با هزار مکافات با اینترنت همراه اول فرستادم. با این حال از دکترش و Ian هیچ خبری نیست و هیچ فایلی روی dropbox آپدیت نشده؛ به نظر میرسه دکتر ش همه چیز رو گذاشته برای وقتی که من برگشتم!! خداییش بی انصافیه، من کلی کار برای برگشتم برنامه ریزی کرده بودم و الان دوباره این پروژه جفت پا میاد وسط کارهای خودم!

بگذریم....

تا دو سه روز آینده انشاالله برمیگردیم، امیدوارم که بعد از برگشت، سریع بتونم کارهام رو  روبراه کنم.

لُپ لُپ

امروز روز آخر سال بود و من هم یه عالمه کار داشتم. از تعویض باتری ساعت و خرید شیرینی گرفته تا جمع و جور کردن وسایل سفر و شستشوهای روز آخر سال و البته چیدن سفره هفت سین! بغیر از اینا اون پروژه دکتر ش هم که کلا مونده!!!

دیروز به Ian ایمیل زدم که دیتا رو به شکل فلان بفرست، تمام دیتاهای خام رو به همراه کد اولیه اش که بدون کامنت نوشته، برام فرستاده با حجم 150 مگابایت!!! یعنی موندم دکتر ش این رو از کجا پیدا کرده آورده وسط پروژه پیاده کرده؟!! (خودم حدس میزنم که از تو لپ لپ یا تخم مرغ شانسی بوده)

عصر دو سه ساعت وقت پیدا کردم، اومدم فایل های Ian رو چک کردم، میبینم که تعداد نمونه ها به شکل غیرعادی کم هست (زیر 10 نمونه). برای دکتر ش و Ian ایمیل فرستادم که یکی به من جواب بده، نتایج بدست آمده با این دیتاها معتبر هست؟ Ian اومده برای من نوشته که به شکل های دیگه میشه اونها رو تحلیل کرد و نکته جالب پیشنهادش هم اینه که تعداد داده ها در تحلیل های پیشنهادی اون به 6 تا میرسه!! برای همینه که میگم دکتر ش Ian رو از تو لپ لپ پیدا کرده!

حالا این وسط که من و Ian داریم بحث میکنیم (over email)، هیچ خبری از دکتر ش نیست. یعنی گذاشته تا لحظه آخر روز یکشنبه تو تعطیلات باشه و هر از گاهی ایمیل هاش رو روی موبایل چک میکنه و کاملا خوشحال، به هر کدوم دلش خواست، جواب میده! تازه صبح دیدم که برای من در جواب یکی از ایمیل ها که دو بار برای یادآوری فرستادم، نوشته حواست باشه که همه چیزای لازم برای پروژه رو آماده کنی، بعد بری vacation!!! البته بماند که من هم براش نوشتم، تمام تلاشم رو میکنم اما فکر نکنم تموم بشه، با این حال در vacation (!!) سعی میکنم که بقیه رو انجام بدم و البته عصای دستتون باشم!! 

عصای دست رو غلو نکردم، خداییش سر مقاله های قبلی، هفته آخر من و دکتر ش بصورت شیفتی کار میکردیم، یعنی اون هر جا رو که فکر میکرد مشکل داره، درست میکرد یا کامنت برای من میذاشت، بعد که میخواست بخوابه، به من ایمیل میزد و میگفت که کجاها مشکل داره که در مدتی که اون خواب هست، من درستش کنم. خب تمام اینا در محیط LaTex بود، حالا این وسط Ian که LaTex نمیدونه چی هست، چجوری میخواد کمک دست دکتر ش باشه؟! مگر اینکه از 10 روز قبل با تذکر دکتر ش رفته باشه LaTex یاد گرفته باشه.

خلاصه هم دلم برای کارهای این پروژه جوش میزنه و هم برای اسباب زندگی ریخته شده در وسط اتاق. سفره هفت سین رو بالاخره چیدم و با توجه به اینکه الان ساعت 2 هست، اصلا مطمئن نیستم که بتونم برای سال تحویل بیدار بشم!

پ.ن 1. دکتر ش بنده خدا فکر میکنه ایران مثل آمریکاست که دانشجوهای دکتری بتونن یه زمانی رو به vacation اختصاص بِدَن و اصلا کار نکنن. نمیدونه که ماها کلا تو سیکل باطل و بیهوده میچرخیم و بخاطر همین سیکل هست که به اندازه به میزان تلاشی که میکنیم، نتیجه ای نمیگیریم!!

پ. ن 2. سال نو رو بهتون تبریک میگم. امیدوارم که سال 95 بهترین سال زندگی تون باشه و اتفاقات بزرگ و دوست داشتنی تو زندگی تون رخ بده.

پ.ن 3. موقع چیدن سفره هفت سین اینقدر قاطی بودم که وقتی داشتم روی آینه سفره هفت سین عدد سال رو می نوشتم، نوشتم 1394!! داداشم این گاف رو فهمید!

بعدانوشت. چقدر احتمال داره که یه سایت بزرگ خارجی مثل TCGA بترکه و بالا نیاد؟! فکر میکنم در حد 1% باشه و دقیقا همین امشب که من کلی میخوام ازش داده بگیرم، اون 1% اتفاق افتاد!! البته مهم نیست، بهتر!! به همین بهانه حداقل تو مسافرت مجبور نمیشم که در مورد اون پروژه دیگه هم مغزم رو بکار بندازم!! تازه میخوام برم بوشهر، کلی فسفر بگیرم برگردم!!