مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

یه پیک نیک کوتاه و مختصر

امروز ظهر به اتفاق خانواده نهار رفتیم بیرون؛ البته نهار خریدیم و رفتیم کنار رودخانه گلستان خوردیم. جاتون خالی بود، رودخونه نسبتا پر آب بود و بعد از چندین هفته متوالی که آخر هفته ها ابری، بارانی یا سرد بود، این هفته هوا کاملا بهاری و آفتابی بود.

حوالی ساعت 17 برگشتیم و تا ساعت 19 من یه کمی استراحت کردم اما بعدش یه کاری رو که باید تموم میکردم، بالاخره تمومش کردم.

از طرفی هنوز یه کار دیگه در رابطه با پروژه دکتر ش مونده که اون هم بدجوری روی اعصاب هست؛ کار سختی نیست اما خیلی هم به نظر ساده نمیاد. باید هر چه زودتر اون رو شروع کنم.

این روزها متاسفانه خبر فوت دو سه نفر از خویشان و آشنایان به گوش رسیده که ناراحت کننده است. امیدوارم که خدا به بازمانده هاشون صبر بده. 

نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 ساعت 11:38

خونون خاطراتتو خیلی دوس دارم یجورایی شبیه زندگی خودمه البته الگوی من هستی در تلاش کردن.این چند روز مطلب نزاشته بودی دلم تنگ شده بود

ممنونم عزیزم
لطف داری؛ یه مقدار گرفتار بودم.

Maryam h شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 21:50 http://words-world.blogsky. com

سلام
خدا رحمتشون کنه

ممنون
خداوند رفتگان شما رو هم قرین رحمت خودش قرار بده

احسان شنبه 4 اردیبهشت 1395 ساعت 10:36 http://hdana.blog.ir/

دوستان بجای ما
امیدوارم همیشه در مسیر زندگی آرامش داشته باشید
با آرزوی شادی روح دوستان تازه درگذشته تون....چاره ای نیست...رسم روزگار همینه

ممنونم دوست خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد