امروز ظهر به اتفاق خانواده نهار رفتیم بیرون؛ البته نهار خریدیم و رفتیم کنار رودخانه گلستان خوردیم. جاتون خالی بود، رودخونه نسبتا پر آب بود و بعد از چندین هفته متوالی که آخر هفته ها ابری، بارانی یا سرد بود، این هفته هوا کاملا بهاری و آفتابی بود.
حوالی ساعت 17 برگشتیم و تا ساعت 19 من یه کمی استراحت کردم اما بعدش یه کاری رو که باید تموم میکردم، بالاخره تمومش کردم.
از طرفی هنوز یه کار دیگه در رابطه با پروژه دکتر ش مونده که اون هم بدجوری روی اعصاب هست؛ کار سختی نیست اما خیلی هم به نظر ساده نمیاد. باید هر چه زودتر اون رو شروع کنم.
این روزها متاسفانه خبر فوت دو سه نفر از خویشان و آشنایان به گوش رسیده که ناراحت کننده است. امیدوارم که خدا به بازمانده هاشون صبر بده.
خونون خاطراتتو خیلی دوس دارم یجورایی شبیه زندگی خودمه البته الگوی من هستی در تلاش کردن.این چند روز مطلب نزاشته بودی دلم تنگ شده بود
ممنونم عزیزم
لطف داری؛ یه مقدار گرفتار بودم.
سلام
خدا رحمتشون کنه
ممنون
خداوند رفتگان شما رو هم قرین رحمت خودش قرار بده
دوستان بجای ما
امیدوارم همیشه در مسیر زندگی آرامش داشته باشید
با آرزوی شادی روح دوستان تازه درگذشته تون....چاره ای نیست...رسم روزگار همینه
ممنونم دوست خوبم