مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

تنگی نفس

سه چهار روزی هست که تنگی نفس دارم و نمی تونم نفس عمیق بکشم. امروز میخوام برم دکتر ببینم مشکلم چیه. دیشب که دیگه خیلی خیلی حالم بد بود.

عمه ام اینا خیلی زود برگشتن بوشهر و در واقع برنامه شون برای موندن 4-5 روزه در مشهد و رفتن به قم رو هم کنسل کردن. تمام این اتفاقات بخاطر ناآرامی نوه شون بود که تمام وقت بدون مکث، جیغ میزد و گریه میکرد! اعصاب همه رو بهم ریخته بود و تو حرم و نیز در مسیر حرم حسابی کلافه و عصبی شون کرده بود. نکته جالب در مورد این بچه این بود که به شدت لوس بود و بخاطر کار اشتباهش اصلا کسی بهش چیزی نمیگفت و حتی جلوش رو هم نمیگرفتن. مثلا گیر داده بود به دگمه های پنکه و مدام اونا رو فشار میداد و پنکه رو خاموش و روشن میکرد اما نه مامانش و نه مامان بزرگش که عمه ام باشه، چیزی بهش نمیگفتن. یا موقعی که داشتیم شام میخوردیم، رفته بود بالای مبل و لوستر وسط هال رو خاموش و روشن میکرد! دریغ از یه تذکر ساده!! خداییش من موندم که چرا نسل ما توانایی تربیت کردن درست بچه رو ندارن؟! (البته تعدادی هم هستن که بچه هاشون بسیار مودب هستن اما این بچه های با تربیت بد بیشتر به چشم میان) به قول مامانم حتی اون جیغ و داد کردن بچه هم میشد با یه تَشَر یا تهدید به تعویضش با یه بچه خوب تمومش کرد چون اون بچه یاد گرفته بود که با جیغ و داد مداوم همه رو به خدمت خودش بگیره و جالب اینکه در اون حال، همه هم قربون صدقه اش میرفتن!! خلاصه عمه و شوهر عمه ام که سنی ازشون گذشته بود، حسابی کلافه شده بودن و حتی با هم سر اینکه چرا دخترشون رو بدون شوهرش آوردن بحث هم کرده بودن. وقتی داشتن میرفتن، عمه ام گفت دفعه دیگه که بخوام بیام مسافرت، هیچکدوم از بچه هام رو نمیارم!!

در مورد کارهام، دیروز اون مواردی که رو دکتر ش هفته پیش لیست کرده بود برامون، بالاخره تموم کردم و براش فرستادم. در جواب اون برام نوشت که ساختار مقاله الان کاملا درسته و ساختارش رو هم اصلاح کردی یا نه؟ آماده هست که من روی اون کار کنم؟ یعنی وقتی اینجوری سوال میپرسه، کلا استرس به جونم میندازه؛ از اونجایی که از قضا روی ساختار مقاله کار نکرده بودم، بهش حقیقت رو گفتم و نوشتم که نه اینطور نیست و اینجوری شد که دوباره مقاله برگشت تو زمین خودم. البته از دیشب درستش کردم و حوالی ظهر تقریبا آماده شده بود و براش فرستادم ولی با این حال استرس دارم که ایمیل بزنه و از ساختار مقاله اشکال درست و حسابی بگیره. 

از امروز تازه میخوام بشینم برای امتحان فاینال زبان بخونم و البته یکی دو تا کار دیگه هم هست که باید تموم شون کنم.

بعدانوشت. جذبه استادی به این میگن که من الان بعد از 14 ساعت ازارسال ایمیل قبلی که گفته بودم مقاله آماده است، دوباره به دکتر ش ایمیل زدم و حرفم رو پس گرفتم و گفتم بزار یه بار دیگه مقاله رو بخونم و اشکالات احتمالیش رو برطرف کنم!! یعنی تا این حد ازش حساب میبرم که مقاله رو باز کنه و ایرادات واضحی رو که ندیدم برام ایمیل کنه! کلا ایمیل دیشبش استرس انداخته به جونم!

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 10:12

منم تازگیا خیلی مشکل جسمی پیدا کردم فکر میکنم بخاطر استرس و مشغله های ذهنی باشه . سعی کن به خودت وسلامتیت خیلی توجه کنی

آره، منم فکر میکنم همینطور باشه.

احسان یکشنبه 2 خرداد 1395 ساعت 06:03 http://hdana.blog.ir/

سلام
امیدوارم مشکلتون حل بشه
در مورد بچه فامیلتون کامل درکتون میکنم بعضی پدر و مادرا بنا دارن تو مهمونی متعرض بچه شون نشن واین صاحبخونه رو حسابی حرص میده
شما سعی کنید حرص نخورید و بچه رو سرگرم کنید مثلا باهاش نقاشی بکشید یا ببریدش بیرون..البته سعی کنید با بچه تنها بودید یواشکی بشگونش نگیرید چون میره به مامان باباش میگه..کاری که بعضی وقتها در گذشته من انجام میدادم!
ضمنا اگر زحمتی نبود ایمیلتون رو چک بفرمایید
باتشکر

سلام
اون بچه کلا در مود انجام هیچ کاری نبود؛ فقط دهنش باز بود و مدام جیغ میزد و گریه میکرد! بیرون بردن و آوردنش هم فرقی نمیکرد. پدربزرگش دستش رو گرفت و برد پارک روبروی خونمون، باورتون نمیشه، صداش کل محل رو پر کرده بود! (هم صداش کلفت بود و هم به شدت بلند!!) خود پدربزرگش میگفت آبرومون رو برده و کلی تو اماکن عمومی خجالت میکشیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد