مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

عدم اجازه عبور

دیروز برای تست تنفسی رفتم به یکی از بیمارستان ها. مسئولش بهم گفت برو از بخش پذیرش فیش بگیر. وقتی فیش رو گرفتم و برگشتم، یک آقای حدود 35 ساله، یک آقای مسن و یک خانم حدود 30 ساله (همشون با هم بودن و از ظاهر و لهجه شون مشخص بود که اهل دور و اطراف مشهد هستن) جلوی در رو کامل گرفته بودن. ازشون خواستم که اجازه بِدَن رد بشم و برم داخل، آقای 35 ساله گفت که مریض داخل اتاق هست و ما هم تو نوبتیم، مسئولش به ما گفته بیرون بایستید و خانمی هم که همراهشون بود گفت که نوبت رو خودمو ن باید رعایت کنیم! من گفتم که دو روز قبل من وقت گرفتم و گفتن ساعت 15:30 بیا؛ الان هم مسئولش بهم گفت که برو فیش بگیر و بیا (ساعت 15:40 بود). اون آقای  30 ساله در حالی که کلا از جلوی در کنار نرفت و راه عبور رو باز نکرد، با مکثی حدود 10 ثانیه گفت خب ما هم قبلا وقت گرفتیم. با این حرف یه چند لحظه ساکت شدم اما بعدش به این نتیجه رسیدم که مکثش غیرمنطقی بود و الکی گفت که ما هم قبلا وقت گرفتیم. بعد خیلی مودبانه بهش گفتم اجازه بدید با مسئولش صحبت کنم و فیش رو بهش بدم. بر فرض من رو هم راه نمیدن دیگه! با این حرف از جلوی در حاضر شد بره کنار و من رفتم داخل، از قضا تا مسئولش من رو دید، در حالی که داشت از یه نفر تست میگرفت، من رو به یه اتاق دیگه که تست مربوط به کار من رو داشت راهنمایی کرد و آزمایش من توسط یه نفر دیگه شروع شد. در این لحظه از گوش نکردن و اعتماد نکردن به حرف اونایی که پشت در بودن، احساس رضایت کردم و البته از اینکه همه احساس میکنن که هم چیز رو بلدن و میخوان بقیه رو راهنمایی کنن ناراحت شدم! حدود 10 دقیقه بعد، اون مریض اتاق اولی رفت و اونایی که پشت در بودن اومدن تو و به چشم خودشون دیدن که بخش من با بخش اونا متفاوت بود و من حق اونا رو نخوردم!! 

بگذریم....

این روزها زندگیم کم و بیش پیچیده است و فرآیندهای مختلفی در هم گره خورده اند. این وسط تنها کاری که میتونم بکنم این هست که صبر کنم و به کار خدا ایمان داشته باشم. البته یه وقتی لب به شِکوه و شکایت باز میکنم اما در نهایت با یادآوری سختی سال چهارم دکتریم و راه حلی که خدا ار ناکجاآباد جلوی پام گذاشت، آبی روی آتیش وجودم میریزم و میگم خدا هر جور که صلاح میدونی، کارهام رو پیش ببر.

التماس دعا

پ.ن 1. نتیجه تست تنفسی یه سری عدد و رقم مربوط به اندازه های دم و بازدم هست که من کلا ازشون چیزی سر در نیاوردم.

پ. ن 2. تو  کلاس زبان با گرفتن نمره 95 از 100، نمره تاپ کلاس شدم؛ به نظرم موسسه به نمرات تاپ حدود 10 تا 20 درصد تخفیف شهریه میده که باعث شادی است اما در عوض طبق قانون کلاس باید برای بچه ها شیرینی بخرم! فکر نکنم سودآوری مالی برام داشته باشه

بعدانوشت (بامداد یکشنبه). از بعضی آدمها و چیزا متنفرم!! هر وقت سر و کله شون پیدا میشه تو زندگیم یا خبری ازشون میرسه، گَند میزنن به آرامش نداشته ام. دلم برای روزهای آمریکا و دوری از این محیط و آدماش، عجیب تنگ شده اونقدر که یه زمانهایی با خودم میگم کاش برنمیگشتم و به هر قیمتی که بود اونجا می موندم.

نظرات 8 + ارسال نظر
اپیزود یکشنبه 9 خرداد 1395 ساعت 13:28 http://www.episode2550.blogfa.com

از این مدل اتفاق برای من توی بانک پیش اومد ... منم خوشحال بودم که به حرف بقیه گوش نکردم و رفتم با مسعولشون حرف زدم و کارم راه افتاد : )))

آره تو بانک هم از این اتفاقات زیاد میفته.

سایه یکشنبه 9 خرداد 1395 ساعت 11:41

چقدر خوب که به حرفشون گوش ندادید. انشاالله که هیچ مشکلی نیست برای تست تنفس.
میشه بپرسم چه جوری بود نحوه تست تنفس؟ (این همون تست اندازه گیری حجم ریه است دیگه؟)

خدا رو شکر مشکلی نبود
تو یه اتاقک آدم قرار میگیره و سر یه لوله رو که به کلی دستگاه وصل هست، میزارید تو دهان. بینی رو هم گیره میزنن که از طریق اون هوا خارج یا داخل نشه. بعد با راهنمایی متصدی دستگاه، نفس عادی و عمیق و سریع کشیده میشه و اون دستگاه پارامترها رو نشون میده.

سمیه شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 17:18

سلام
تبریک برای موفقیت و نمره خوبتون در کلاس

و با ارزوی سلامتی

سلام دوست خوبم
ممنونم

m شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 08:54

خوب کاری کردی
پشتکار و ارادت حتی توی کارهای روزمره ملموسه

متاسفانه من آدم کم رویی هستم در این حالتی که توصیف کردی باوجود اینکه میدونستم که اونا دارن اشتباه میکنن اما بازم صبر میکردم و منتظر میموندم هرچند که کار بسیار اشتباهیه

شما لطف دارید
من قبلا بخاطر کمرویی بارها و بارها ضرر کردم و برای همین الان تمام تلاشم رو میکنم که سر چیزی که فکر میکنم درسته بایستم و پافشاری کنم.

زهرا جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 23:12

افرین افرین .خب پس ششیرینی ما چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

احسان جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 16:36 http://hdana.blog.ir/

سلام
ایام بکام
مطلبتون رو که اول دیدم خیال کردم یوزرنیم پسورد رو اشتباه وارد کردید..
متاسفانه بعضی از ما ایرانی ها به جای همه تصمیم میگیریم و خیال میکنیم همه کاره
هستیم..کار خوبی کردید تسلیم نشدید
در مورد واگذار کردن کارها به خدا خیلی فکر خوبیه..منم کم کم بی خیال شدم و مثل شما نتیجه کار رو واگذار کردم بخودش..ولی بعضی وقتها نمیتونم و خیلی حرص میخورم
خوشحالم که نمره اول کلاس شدید به امید موفقیت های بیشتر

سلام
میدونید این واگذار کردن به خدا به نظرم باید با اعتماد همراه باشه. یعنی به کیفیت کاری که خدا براتون انجام میده مطمئن باشید.
اون حرص خوردن همیشه هست؛ مخصوصا که اطرافیانی داشته باشید برای حرص دادن!!

مهندس دیوانه جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 12:31 http://jenin.blogsky.com

اگر بخش‌ها هم یکی بود باز حقی از اونا خورده نمی‌شد چون سر وقت اومده بودی و این‌که نوبت خودت بود دیگه.

دیمن جمعه 7 خرداد 1395 ساعت 11:17

انشالله همیشه سلامت، پرتوان،پرانرژی و پرامید باشی سنیرا جان

ممنونم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد