مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

اسپم gmail

دیشب به یه بنده خدایی ایمیل زدم و منتظر جوابش بودم. جوابش برام خیلی حیاتی بود طوری که از صبح داشتم از استرس منفجر میشدم و تا ظهر کلی انرژی صرف کردم تا خودم رو بتونم آروم کنم.

الان یه لحظه gmail رو نگاه کردم، دیدم که خط اول جواب ایمیلم دیده میشه اما خبری از ایمیل کامل نیست. بعد از 30 ثانیه متوجه شدم که جیمیل اون ایمیل رو فرستاده به فولدر اسپم!!! اون بنده خدا از سر لطف ساعت 7 صبح به من جواب داده و من الان بعد از 12 ساعت متوجهش شدم.  یعنی تمام اون فشار و استرس بیخودی بود!!

با این حال، باز جای شکرش باقیه که خط اول ایمیل رو داخل inbox نشون میداد وگرنه اصلا متوجه نمیشدم. 

خداییش این حرکت از gmail بعید بود، اصلا انتظار نداشتم!

اوضاع این روزهام هم طبق معمول بهم ریخته است؛ جمعه دوباره با اجبار و فیلم مامان رفتیم باغ خاله م که در یکی از روستاهای نزدیک مشهد هست. اونجا رفت و برگشت حدود 10 کیلومتر پیاده روی کردیم و شنبه حسابی داغون بودم. همون شنبه، دفترچه تلفن موبایلم باز نشد و من اومدم ریستارتش کنم که دیگه بالا نیامد (روشن میشد و تا لوگوی T-mobile میرفت و بعدش فریز میشد). Hard reset اش هم جواب نمیداد و دوباره روی لوگوی T-mobile گیر میکرد. کفرم در اومده بود، با پشتیبانی شبانه روزی T-Mobile چت کردم، یه چک کلی کردیم و بعدش هم گفت که بیشتر از این نمی تونه کمک بکنه و باید با بخش تکنیکال شون حرف بزنم. خودم هم هر کاری کردم، نتونستم از روی کامپیوتر موبایل رو بیارم بالا و این آخر نگران شده بودم که نکنه اشکال سخت افزاری پیدا کرده. آخرش ساعت 7 شب راهی خیابون احمدآباد شدم (اونجا مرکز موبایل فروشی و تعمیرات موبایل هست)؛ خوشبختانه اولین مغازه گفت که مشکل نرم افزاری هست و برطرف میشه و من نفس راحت کشیدم. خلاصه تا موبایلم درست شد و من برگشتم خونه ساعت 10 شب بود.

یکشنبه هم که دیروز باشه، بعدازظهر بعد از سالها با بچه های کارشناسی دور هم جمع شدیم. البته خیلی ها نتونستن بیان ولی 7 نفری بودیم. دیدارها تازه شد و خوش گذشت.

امروز رو هم که همون اول گفتم اوضاع چطور بود.

نظرات 4 + ارسال نظر
در رابطه با جوابی که دادید: دوشنبه 28 تیر 1395 ساعت 18:16

من هم از رسانه ها این رو نمیگم. تو رسانه ها که اتفاقاً بیشتر جنبه های تشویق کننده ماجرا رو میشه پیدا کرد (برای تصمیم به اینطور سفرها).... من اینا رو (هر چند در موارد استثنائی) از خود افرادی که براشون مشکل پیش اومده شنیدم (با واسطه و بی واسطه). البته نگرانی هم فقط از شرایطیه که مثلا کسی بخواد زیادی این طور مسائل رو رعایت کنه. مثلا یکی از دوستای من چادریه (و هنوز نرفته خارج) و میگه شاید اونطرفی ها با چادر مردم کشورهای عربی مشکل نداشته باشند، اما با چار ایرانی ها مشکل دارند.... در حالت کلی گرفتار قانون شدن و سخت گیری هایی که به دلیل ایرانی بودن، بعضا از بعضی ها شنیده میشه، باعث میشه احتیاط کنی

به شیدا: شنبه 26 تیر 1395 ساعت 08:43

حالا چه اهمیتی داره آمریکایی ها با باحجاب ها خوب باشند یا بد؟ وقتی شما برات یه چیزی مهمه، دیگه اهمیتی نداره کسی چی فکر می کنه....

من فقط خودم راجع به یه مسأله نگرانم که باعث میشه به آمریکا رفتن چندان فکر نکنم، و اون بحث درگیری با قانون اونجا و FBI و این جور سازمان هاست، که کسی رو که یه کم مصرتر از دیگران رو این جور مسائل باشه، بعید نیست به بهانه های الکی دستگیر کنند و مشکلاتی رو براش به وجود بیارن (این طور مسائل رو هر چند اندک، اما در بعضی موارد شنیده میشه که مشابهشون در چنین کشورهایی پیش میاد....). وگرنه از طرف مردم عادی مشکلی نیست....

صرفا در مورد پاراگراف آخر:
حقیقت ماجرا اینجوری نیست که تو رسانه ها القا میشه.
همون قدر که تلویزیون و اخبار خودمون مسائل و معضلات اجتماعی آمریکا رو به تصویر میکشه، خبرگزاری های فارسی اونور هم مسائل و معضلات اجتماعی ایران رو به تصویر میکشن.
همون قدر که شما در مورد رفتن به آمریکا تردید میکنی، اونها هم، حتی ایرانی های اونجا، در مورد اومدن به ایران تردید میکنن و یه دلهره حتی ناچیز تو وجودشون شکل میگیره. یعنی آدم تصور میکنه که لحظه به لحظه و نقطه به نقطه در کشور مقابل خطری اون رو تهدید میکنه.
من شخصا تجربه دلهره برای دو طرف رو داشتم و اون رو نتیجه القای رسانه میدونم. برای همینه که دیگه کمتر پای اخبار تلویزیون خودمون و سایت های خبری میشینم.

شیدا چهارشنبه 23 تیر 1395 ساعت 13:57

سلام
وبلاگت رو تا حدودی خوندم
منم دانشجوی دکترا هستم و دارم برا امریکا اقدام میکنم
یه سوال ازت دارم ممنون میشم کامل برام توضیح بدی
از یکی از بچه ها که واشنگتنه درباره حجاب پرسیدم گفت اینجا با حجاب زیاده ولی امریکایی ها با مسلمون ها زیاد راحت نیستن نداشته باشی بهتره
یکی دیگه از بچه ها که نیویورکه گفت حتما موقعی که میری سفارت بدون روسری برو چون به این مسله حساسن و اینکه مجرد هستی اینجا خیلی بهت سخت میگذره

وبلاگت رو که خوندم دیدم شما نظرت کاملا متفاوته با توجه به تجربت لطفا منو راهنمایی کن

ممنونم

سلام دوست عزیزم
به نظر من دوست شما اشتباه میکنه و اتفاقا آمریکایی ها با افراد، فارغ از پوشش شون رفتار میکنن. من تو فضای باز جامعه، گوشه ای در محل رفت و آمد نماز هم خوندم و هیچکس به آدم نگاه نمیکنه و کاری هم ندارن. تازه برخی آمریکایی ها وقتی آدم رو با حجاب میبینن، جلو میان و سر حرف رو باز میکنن. این اتفاق برای من توی یه سمفونی افتاد که خانم و آقای آمریکایی اومدن جلو و سرصحبت رو باز کردن و بعد هم چون من تنها رفته بودم، از من خواستن که برم پیش اونها بشینم.
موقع سفارت که دوست دیگه تون آدرس غلط بهتون داده چون این موضوع باز هم مهم نیست. سخت و آسان گذشتن ایام هم به خود فرد برمیگرده. اگر کسی میخواد وارد پارتی های خاص و مراسم های پایکوبی بشه، مسلما بی حجاب باشه، راحت تره.
بهرطریق، توصیه من به شما اینه که خودت باش! بی حجاب یا باحجاب فرقی نمیکنه، چیزی که بهش اعتقاد داری رو انجام بده. فرق آمریکا و کانادا با کشور خودمون همینه و همین موضوع هم افراد رو جذب اونجا میکنه! هر کسی میتونه هر کاری که دلش میخواد بکنه به شرطی که به دیگران آسیب نزنه. شما هم به چیزی که اعتقاد و علاقه داری عمل کن نه به حرف دیگران. اونقدری اعتماد به نفس داشته باش که هر جای دنیا خودت باشی؛ حجاب و اینجور چیزا همشون حاشیه هستن.

زهرا سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 14:25

منم روزای پر استرسی رو میگزرونم

آخی؛ انشاالله که هر چه زودتر آرامش به زندگی تون برگرده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد