مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

نمیدونم چرا به این باور نمیرسم که ما از آمریکا بهتریم!! خخخخخخ

مهمون های بعدی هم اومدن و رفتن. خوشبختانه پسراشون بزرگ شده بودن و شیطنتی نداشتن. رفتارشون کلا تغییر کرده بود و مامانشون میگفت تازه به اون درجه ای رسیدن که وقتی اطرافیان شون به شوخی از شیطنت های کودکی شون حرف میزنن، بهشون بر میخوره و میگن ما اصلا یادمون نمیاد و خلاصه منکر آزار و اذیت هاشون میشن!

بهرحال، خدا رو شکر میکنم که شرارت های قبلی رو ندارن و پدر و مادرشون هم به آرامش رسیده اند.

بغیر از اون خانواده همانطور که گفته بودم یکی از پسرعمه هام که 24-25 ساله هست، برای انجام کاری اومده مشهد. کارش تموم شده و فردا میره. در این بین خانواده دخترداییم همچنان در مشهد به سر می برند و البته خوشبختانه خونه ما نیستن!

اینکه میگم خوشبختانه دلیل داره و اون هم اینکه وقتی مهمون از جنوب میاد خونمون، خانم هاشون یه مقدار کمک میکنن و اینجوری نیست که آدم تمام وقت به تنهایی تو آشپزخونه باشه اما متاسفانه وقتی مهمون از تهران میاد برامون، همه چیز برعکسه. اگر آب میخورن، لیوان رو همونجا توی هال و پذیرایی میزارن و حتی حاضر نیستن نزدیک آشپزخونه بشن. بنابراین مهمون داری جنوبی ها بابت خونگرمی و صمیمیت شون واقعا آسون تر از مهمون داری تهرانی هاست. 

(البته قطعا مشکلی که ما با فامیل های تهرانی مون داریم قابل تعمیم به همه تهرانی ها نیست؛ بنابراین در نظر داشته باشید که قصد بی احترامی به کل تهرانی ها رو ندارم)

بگذریم...

امروز خبردار شدم که یکی از دوستام که بعد از کمی تلاش و البته یه رزومه درست و حسابی تونسته یک پوزیشن نسبتا خوب برای خودش توی آمریکا دست و پا کنه. ازش در مورد مراحل گزینش پرسیدم، گفت کار خاصی نداشت. یه مصاحبه اسکایپی بود و چند تا توصیه نامه. حالا دارم با گزینش شغلی اینجا مقایسه میکنم، البته گزینش برای استخدام دولتی نه، دولتی کلا قضیه ش فرق میکنه؛ همین استخدام شرکت های خصوصی رو میگم. من چند وقت قبل از طریق یه نفر برای یه جایی رزومه فرستادم.  بهم زنگ زدن که بیا مصاحبه (محل کار تو تهران بود)؛ خداییش حال رفتن نداشتم، به هزینه رفت و آمدش نمی ارزید. بهشون زنگ زدم گفتم بیاید با اسکایپ مصاحبه کنیم، قبول نکردن و گفتن نمیشه!! باید حتما حضوری باشه و از اونجایی که کاری برای انجام دادن در تهران نداشتم، من هم نرفتم.

حالا وقتی دوستم دیشب موضوع رو بهم گفت، هنگ کردم؛ ما تو گزینش نیروی شایسته واقعا از آمریکا بهتریم و دقت عمل بیشتری به خرج میدیم.....

توجه دارید که نتیجه این گزینش های دقیق هم کاملا در سیستم مون مشخص و مشهود هست!

پ.ن. یه بار هم تو همین وبلاگ در مورد تفاوت کارایی بچه های دکتری اینجا و بچه های دکتری هاروارد صحبت کرده بودم. یادتون میاد که تو اون مقایسه باز هم ما برتر بودیم، چون ماها بعد از فارغ التحصیلی قطعا دو تا مقاله ISI داریم که در شرایط جنگی اینجا تولید کرده ایم اما بچه های هاروارد لزوما مقاله ندارن!!

نظرات 5 + ارسال نظر
دیمن جمعه 5 شهریور 1395 ساعت 02:49

سلام عزیزم
این چند روزه که بحث مشهد بخاطر ماجرای کنسرتها داغه یاد شما افتادم.
کاش بجای کلید کردن روی مسایل فرعی به مسایل و مشکلات مردم و ۳۰ درصد مردم گرسنه کشورمون بیشتر اهمیت میدادند.
شایدم مشهدمردم گرسنه و فقیر نداره که اینقد کنسرت توش مهم شده. خدا کنه اینطور باشه

سلام دوست خوبم
مسئله اینجاست که این چیزای کوچیک که در حقیقت حقوق بشر رو تشکیل میدن، کم کم دارن کمرنگ میشن. در مورد دادستانی مشهد و ماجرای اینکه خانم های مشهدی نمی تونن درخواست مهریه کنن، چیزی شنیدید؟ وقت و حوصله داشتید، در موردش جستجو کنید؛ اونوقت متوجه خواهی شد که کلا یه گروه خاص افتادن به جون این شهر!
فقط امیدوارم که ماجرای شهر ما مثل اون ماجرای اون موش مزرعه نشه که به حیوانات خبر داد که دارن تله موش میزارن و همه نسبت به بهش بی تفاوت بودن اما در آخر گریبان همشون رو گرفت.

ماسک سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 10:33

سلام سمیرا جان این قضیه مهموناتون رو خوندم خیلی برات غصه خوردم و ناراحت شدم خودمون هم چند روزی مهمون داشیم البته مال ما خیلی نزدیک و صمیمی ان و بسیار دوست داشتنی پوشیدن چادر و گرما سختش کرده بود اما بنده خدا خانومه کمک میکنن بخصوص اینکه تمام ظرفها رو به زور میشوره و...
این چند روزه یاد یک مهمانی افتادم که قدیما براتون اومده بود و از تربیت بچشون خیلی شاکی بودی بچه 4ساله این مهمان ما تا قبل از مهد کودک رفتن بسیار مهربون و مودب بود ولی از وقتی رفته مهد یک سری فحش هایی یاد گرفته علاوه بر دست بزن و... و فحش ها رو بصورت مسلسل وار میگه و آبروی مامان بابا رو برده بنده خداها خودشون ادمهای تحصیلکرده و بسیار مودب هستن و کلی خجالت میکشن و اما نمیدونم شنیدی یا نه روانشناسا میگن نبابد به این بچه ها عکس العمل نشون داد که اونها تو لج و لجبازی تکرار کنن و باید بهشون بی اعتنا بود (من خودم بارها توی برنامه های صداسیما شنیدم)خلاصه میخواستم بگم اگه احیانا مهموناتون بچه هاشون اینطوری بودن و پدر مادر بچه رو دعوا نکردن خیال نکن بی خیال و بی ادبن میگرفتیم و میگفتیم ما اصلا نشنیده میگیریم شما هم همینطور تا ببینه

سلام دوست عزیزم
بابت مهربونیت ممنون
واقعیش یکی از بچه هاشون بی ادب بود که اون رو هم ما کلا نادیده گرفتیم و باهاش کاری نداشتیم! باشد که در آینده آدم شود!

شکوه سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 07:19

سلام سمیرا جان
راستش بعضی وقتا فکر می کنم اکثر کارمندای این اداره ها این روزا پرانویید دارن
یه سوال ساده که می خوای ازشون بپرسی 100 تا سوال ازت می پرسن آخرش هم جواب آدم رو درست نمی دن
مثلا زنگ زدم دانشگاه یه سوال خیلی ساده داشتم اینکه یه سری پرونده بود فرستاده بودن می خواستم ببینم کی می رسه
اول پرسیده برا چی می پرسی براش توضیح دادم بعد می گه اسمتون چیه بعد اسم دانشکده رو می پرسه بعد اسم استاد راهنما رو می پرسه می گم آقا شما سوال منو جواب بده می گه آخه من همین طوری که نمی تونم به شما اطلاعات بدم می گم آقای محترم اونا دو سه تا نامه اداری ساده بوده نامه فوق سری نبوده که من فقط می خوام بدونم کی می رسه که پیگیری کنم
اونجا که باید کار و وظیفشونو انجام بدن اینقدر دقیق بودن دلم نمی سوختا

سلام عزیزم
چی بگم والا؛ واقعا هم اگر در همه کارها اینقدر دقت و حوصله به خرج بدن، آدم مشکلی نداره

بهار دوشنبه 18 مرداد 1395 ساعت 21:11

سلام
می شه لینک مطلب مقایسه ی ایران و هاروارد رو دوباره بذارین ؟

سلام دوست خوبم
راستش پیدا کردن لینک مطلب برام دشوار هست؛ در اون مطلب مقایسه اساسی که صورت نگرفته بود، همین جوری به طنز یه چند خطی نوشته بودم که البته تو همین پست مجددا ذکر کردم.

نگار یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 14:36

سلام سمیرا جان. مووووافقم ما برای استخدام کارای پیش پا افتاده هم باید هفت خان رستم رو طی کنیم و تازه کلی چک و ضمانتم ودیعه بزاریم!!!!! واقعا ما خیلی هوشمندانه تر و بادقت تر از اونا کار میکنیم

سلام نگارجان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد