مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

فرصتی برای انتقام....

یه بنده خدایی یه ماهی هست که بدجوری من رو سر کار گذاشته و جوابم رو نمیده!!!

البته میدونم که قصد بی احترامی نداره و مطمئنا مشکلی یا گرفتاری چیزی داره که حتی فرصت فرستادن یه تکست رو هم نداره؛ به هرحال این روزها از دستش نسبتا عصبانی هستم چون حداقل میتونه یه پاسخ بده و بگه مثلا ده روز دیگه یا یه ماه دیگه به این مسئله رسیدگی میکنم!

بر این اساس، امروز عصر داشتم با خودم میگفتم که اگر ازش خبری شد، این بار نوبت منه که جوابش رو ندم تا بفهمه که جواب ندادن چه مزه ای داره!!

حالا از یه نفر سومی خبری شده که با هر دومون دوسته و مطمئنا اون شخص تحت پیگرد من رو از کنج خلوت خودش میکشه بیرون چون مسئله ای که مطرح شده خیلی حیاتیه! الان من موندم چکار کنم، اگر بخوام برم قایم بشم، این نفر سوم این وسط چه گناهی کرده مخصوصا اینکه چند وقت پیش یه لطف بزرگی در حق من کرده؟ اگر هم قایم نشم پس کِی به این فرد اصلِ کاری بفهمونم که بی انصاف من رو تو بی خبری نزار!!! یا بگو آره یا بگو نه!! یا اصلا من رو حواله کن به دو هفته دیگه، به یه ماه دیگه، نمیدونم هر وقت که فکر میکنی بتونی جواب من رو بدی!! بالاخره یه چیزی بگو یا بفرست که حداقل بفهمم زنده ای!!

خداییش ارتباط با آدم ها واقعا سخته؛ تازه اینا جزو خوب ترین آدمایی هستن که من میشناسم.

پ.ن 1.  کامنت های پست قبل رو کم کم تایید میکنم؛ هنوز یه تعدادی هستن که فرصت نکردم پاسخ بدم.

پ.ن 2. کلاس زبانم دوشنبه تموم شد و شنبه فاینال داریم (باید چهارشنبه می بود که بنا بر درخواست بچه ها انداختیمش شنبه). واقعیتش این آخرین ترم UI بود که می رفتم. بعد از این ترم، به گفته موسسه دو تا آپشن وجود داره، یا برم وارد مرحله Advanced بشم یا اینکه برم دوره های FCE و اینجور چیزا. کسی هست که در مورد ادامه دادن کلاس زبان، تجربه داشته باشه و من رو راهنمایی کنه؟ تا جایی که معلم کلاس زبان مون میگفت، دوره Advance از لحاظ فعالیتی که سر کلاس انجام میشه مشابه دوره UI هست، بیشترین تاکید روی اسپیکینگ هست و یه مقدار هم گرامر گفته میشه. در مورد FCE و اینگونه دوره ها میگفت، درسته که اینا هدفشون آماده سازی افراد برای امتحان هست، اما در واقع چیزایی که سرکلاس کارمیکنن کاربردی هستن و روی رایتینگ هم در کنار مهارت های دیگه تاکید ویژه ای میشه. حالا موندم که کدوم دوره رو برم. البته الان کتاب ready for FCE رو نگاه کردم (چند صفحه اولش). به نظر میرسه که یه جورایی بهتر بشه.

چرا باید اینجا باشم؟!

این روزها نمیدونم خدا داره چکار میکنه؛ یه دفعه من رو با سرعت نور جابجا میکنه که من کلی ذوق میکنم اما وقتی به خودم میام که من رو میکوبونه به یه در بسته یا دیوار!!

واقعا خسته ام، خیلی خسته! نهایتش رو اصلا نمیتونید درک کنید.

یه وقتی به خدا میگم اگر تو این دنیای به این بزرگی یه جای کوچیک هم برای من نداری، چرا اصلا من باید اینجا باشم؟ چرا من رو اینجا نگه میداری؟!

اشتباه تایپی پشت مانتو

الان یه چیزی یادم اومد که یکی دو هفته قبل میخواستم بنویسم اما فراموش کرده بودم و الان تازه میخوام بنویسم.

بچه ها این مانتوهایی که پشتش انگلیسی رو نوشته دیدین؟ (حتما دیدین، چرا میپرسم؟!)

بعضی هاش تقریبا نوشته بلندی داره؛ یکیش رو در حالی که نفر جلویی من داشت راه میرفت و مدام تکون میخورد، به سختی خوندم. مضمونش یه چیزی تو این مایه بود که اگر کسی قدر تو رو ندونست ناراحت نباش، خودش اونقدر بزرگ نبوده که اندازه تو رو بفهمه (ببخشید که خیلی دقیق یادم نیست).

جمله قشنگی بود اما نکته جالب این بود که این نوشته اشتباه تایپی داشت (تا جایی که یادم میاد مشکلش در کلمه enough بود)! یعنی اون دو سه نفری که من دیدم که همین نوشته پشت مانتوهاشون بود، واقعا به این موضوع دقت نکرده بودن؟!

پ.ن 1. مسلما اشتباه چاپی پشت مانتو قابل قبول تر از اشتباه تایپی «خلیج فارس» روی پیراهن های ورزشی ورزشکاران پارالمپیک ریو هست.

پ.ن 2. اگر شما هم احیانا از این مانتوها دارین، نوشته انگلیسیش رو یه چک بفرمایید! یا اگر میخواین از این مانتوها بخرین، نوشته اش رو کلا از همه لحاظ چک کنین که یه وقت اشتباه نباشه.

پ.ن 3. امیدوارم کار مد به جایی نرسه که افراد پشت لباس شون بخوان تبلیغات کالا چاپ کنن!

یادآوری نقاط مثبت یا نقاط منفی؟!

این یکی دو روز اخیر یه سری اتفاقاتی افتاده که دوباره بساط حسرت خوردن من رو فراهم کرده.

حسرت خوردن به اینکه چرا بعضی از ما ایرانی ها اینقدر قدرنشناس و منفی هستیم؟! هیچوقت نقاط مثبت کسی رو به زبان نمیاریم و فقط منتظریم تا نقطه منفی یکی رو پیدا کنیم و از همون جا بهش ضربه بزنیم و بهش بگیم تو هیچی نیستی! 

نمود این فرهنگ ناشایست متاسفانه در دانشگاه هامون بیشتره؛ وقتی اساتید سر جلسه پایان نامه ها حاضر میشن و بدون دیدن نقاط قوت اون فقط و فقط نقاط ضعف رو می بینن. وقتی استاد راهنما بدون دیدن نقاط مثبت و قوت دانشجو، اشتباهات رو فقط به زبون میاره. تمام اینا نابود کننده انگیزه و انرژی هستن. امیدوارم روزی برسه که یه مقدار فرهنگ مون رو تغییر بدیم و از خارجی ها در این مورد یاد بگیریم. نقاط قوت دانشجو رو بیشتر از نقاط ضعفش بهش یادآوری کنیم و اینجوری کمک کنیم تا نقاط ضعفش رو هم کمرنگ کنه. نقاط قوت فرزندان و دوستان رو به زبون بیاریم و بهشون برای ادامه مسیر انرژی و انگیزه بدیم.

به عقیده شخصی من، این فرهنگ توسط خانواده آموزش داده شده و بهمون یاد دادن که از کسی تعریف نکنیم که مبادا طرف پررو بشه! این موضوع در مورد ما دهه شصتی ها به نظرم از همه بیشتر صدق میکنه.

پ.ن. من در شرایط دفاع از پایان نامه نیستم و اینکه از وضعیت جلسات پایان نامه اسم بردم، تنها بدلیل مرور خاطرات گذشته و خاطرات جلسات دفاع دوستانم است.

خیانت

این روزها واقعا بی پولی رو حس میکنم و بابتش عذاب میکشم. از اینکه یکسره بخوام پول از مامان و بابام بگیرم، خجالت میکشم و از طرفی جایی برای کار پیدا نمیکنم.

راستش دارم به این نتیجه میرسم که برم سراغ انجام پروژه های دانشجویی.....

میدونم که خیانت هست به کشور اما راه دیگه ای نمونده برام.....

این وضعیتم من رو به یاد این جمله میندازه:

"جهان سوم جاییست که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه اش خراب می شود و هر کسی بخواهد خانه اش آباد باشد، باید در تخریب مملکتش بکوشد."

(به نظرم از دکتر حسابی است البته اگر جعلی نباشه)


برام دعا کنید