-
سریال Community
سهشنبه 11 اسفند 1394 01:57
چند روزی هست که با تمام شدن فصل های در دسترس فیلم Castle، سریالی به اسم Community رو شروع کرده ام. هر قسمتش حدود 20 دقیقه است و فهمیدن حرفاشون برام سخت تر از Castle هست به این دلیل که حرف هاشون کاملا عامیانه و مصطلح هست و البته سرعت حرف زدن برخی از کاراکترها هم بالاست. از اینا که بگذریم، با دیدن یکی دو قسمت اول خیلی...
-
دو روز مونده به حسابرسی
یکشنبه 9 اسفند 1394 12:13
از روز جمعه نسبتا سرم شلوغ بوده و اوضاع روزهای آینده نیز به سمت افزایش مشغله میره نه کاهش! با این حال شکایتی نیست و همچنان پیش میرم. کامنت های پست قبلی رو بی جواب منتشر کردم، برای اینکه حوصله درگیر شدن در بحث های سیاسی رو نداشتم و ندارم. فقط یه نکته که خودم رو ملزم میدونم بهش تاکید کنم اینه که در یکی از کامنت ها چنین...
-
آیا فردا در انتخابات شرکت میکنید؟
پنجشنبه 6 اسفند 1394 22:14
خیلی کوتاه میگم و میرم.... فردا انتخابات هست؛ امیدوارم که همگی در انتخابات شرکت کنید و به افرادی که فکر میکنید برتر هستند رأی بدید. اگر احیانا به هر دلیلی قصد شرکت در انتخابات رو ندارید و اصلا تا به حال شرکت هم نکردید، به این فکر کنید که دوباره تندرو ها در مجلس رأی بیارن و طرح های جنجالی و آسیب زا رو یکی پس از دیگری...
-
من خوشحالم!
پنجشنبه 6 اسفند 1394 02:59
طی سه شنبه و چهارشنبه به اندازه دو تا مسئله آماری بزرگ به علم من اضافه شده و من از این بابت خیلی خوشحالم و ذوق میکنم! مخصوصا یکیش که در مورد پروژه خودم بود و با هزار زحمت تونستم اون موضوع رو بفهمم! اون یکی دیگه که در مورد پروژه دکتر ش بود رو هم بالاخره سر در آوردم و به اطلاعاتم اضافه شد. خلاصه الان که ساعت 3 بامداد...
-
شبیه سازی آزمایشات
چهارشنبه 5 اسفند 1394 00:25
برای پروژه ای که با دکتر ش و Ian کار میکنیم، دکتر ش گیر داده که در مرحله اول باید روش گفته شده در مقاله پیدا بشه و دقیقا همون نتایج گرفته بشه تا بریم مرحله بعد! اون هم هر کار میکنم، درست نمیشه!! اعصابم بهم ریخته، به نویسنده های مقاله هم ایمیل زدم وبنده های خدا من رو شرمنده خودشون کردن و همه جزئیات رو بهم گفتن اما...
-
Castle تمام شد
یکشنبه 2 اسفند 1394 21:14
اون کلاس زبانی که قرار بود درست بشه، درست نشد و من گوشه خونه موندم!!! البته دنبال یکی دیگه هستم، امیدوارم که هفته آینده اون درست بشه. فصل هفتم سریال Castle هم امروز تموم شد؛ فصل هشتم این سریال از شبکه های آمریکایی در حال پخش هست و من ترجیح میدم که فصل هشت رو شروع نکنم و وقتی اون رو شروع کنم که کل قسمتهاش در دسترس...
-
کار دکتر م تموم شد!!
جمعه 30 بهمن 1394 16:35
بالاخره بعد از این همه وقت، امروز کار دکتر م رو انجام دادم و تموم کردم!! باید برم سراغ راند بعدی، خوندن تز دکتری برای دکتر ف!!! یکی نیست به دکتر ف بگه استادِ عزیز! وقتی تزی در زمینه شما نیست، چه لزومی داره که داوریش رو قبول میکنی؟! بگی بلد نیستم، تو این زمینه سررشته ندارم، از ارزش هات چیزی رو کم نمیکنه!!! حالا گیرم که...
-
تو هنوز زنده ای؟!
پنجشنبه 29 بهمن 1394 14:45
صدای زنگ موبایلم بلند میشه، اسم دکتر ف روی صفحه نقش میبنده. گوشی رو برمیدارم و میگم: سلام آقای دکتر، خوب هستید؟ صدای دکتر از اون طرف گوشی شنیده میشه که میگه: سلام خانم ...، هنوز زنده ای؟ میگم: آره، هنوز زنده ام؛ انتظار دیگه ای داشتین؟ میگه: آخه خبری ازت نیست بعد از یه مقدار مکالمه دیگه، دکتر میگه خانم الف هفته ای یه...
-
من یک دانشجوی دکتری بیکار هستم!
سهشنبه 27 بهمن 1394 20:24
امروز یه روز پر رویداد برای من بود؛ صبح رفتم دانشگاه و دیدم هنوز حذف و اضافه تموم نشده و بچه ها پاشون کشش اومدن به کلاس رو نداره. واقعیتش لجم گرفت، داشتن چنین دانشجوهایی واقعا ملال آور هست. با این اوضاع یه مقدار جدی تر به برنامه های آینده ام نگاه کردم. برنامه های آینده من از 3-4 ماه دیگه شروع میشد اما به این موضوع فکر...
-
چهارمین داغ
دوشنبه 26 بهمن 1394 00:10
اون کاری که اون شب میخواستم تمومش کنم، هنوز تموم نشده! اون شب یه مقدارش رو نوشتم و چون دیدم که خیلی خسته هستم، مابقیش رو به فرداش موکول کردم. از قضا روز بعد متوجه یه گپ شدم و کل آزمایش ها رو دوباره انجام دادم. خوشبختانه این گپ تاثیر خیلی خاصی روی نتایج نذاشت. الان هم دوباره به همون موقعیت اون شب رسیدم که فکر کنم با دو...
-
آخر کار
شنبه 24 بهمن 1394 02:17
بعضی وقتها تموم کردن کارها خیلی سخت تر از شروع کردنشون هست حتی اگر یه قدم به پایان بیشتر نمونده باشه. دیروز (پنجشنبه) موقع نهار بخشی که باید برای پروژه دکتر ش مینوشتم به آخرهاش نزدیک شده بود و حداکثر دو ساعت کار نیاز داشت. اما این دو ساعت برای من به اندازه 4 ساعت طول کشید برای اینکه حوصله نمیکردم که پای کار بشینم. هر...
-
دیتاست
پنجشنبه 22 بهمن 1394 02:32
برای این پروژه دکتر ش نیاز به یه دیتاست داریم که قرار بوده Ian پیدا کنه. یه چیزی هفته قبل پیدا کرده بود و برامون فرستاده بود و همه چیز به نظر خوب می رسید. سه چهار روز قبل، وقتی دکتر ش از من خواست که در تهیه شکل ها همکاری کنم، رفتم سراغ دیتاست و یه نگاه بهش انداختم. سایز دیتاست اون ابعاد مورد انتظار نبود و خیلی کوچیک...
-
تماس با مدیر آموزشگاه
چهارشنبه 21 بهمن 1394 17:18
چند روزی بود که تو فکر بودم با مدیر کلاس زبان قبلی تماس بگیرم و در مورد معلم ترم قبل باهاش صحبت کنم. بالاخره الان این کار رو کردم و موارد رو بهش گفتم. خیلی ناراحت شد و گفت کاش در طول ترم می آمدید و می گفتید و البته گفت که به دلیل همین مسائلی که با ایشون داشتیم، این ترم ایشون رو کلا کنار گذاشتیم. با این حرف، به نظر...
-
شکل ها برگشت به خودم....
سهشنبه 20 بهمن 1394 01:49
همونطور که حدس میزدم، خوشحالی در مورد انداختن شکل ها به گردن Ian خیلی دوام نیاورد. دکتر ش صبح در جواب ایمیل من، بعد از پاسخ به سوال من برام نوشت که در مورد شکل ها با Ian همکاری کن و این رو الان برای هردوتون دوباره مینویسم. خلاصه یه ایمیل دیگه به هر دومون فرستاد که در اون به Ian یه سری نکات رو گفت و آخر ایمیل هم نوشته...
-
پردازش داده ها.....
یکشنبه 18 بهمن 1394 22:20
امروز تصمیم گرفتم تا علاوه بر داده های قبلی یه سری داده جدید هم به آزمایشم اضافه کنم. برای اضافه کردن این داده ها لازمه که اونا رو پردازش کنم و از عصر درگیر این موضوع هستم. حدودا 4 ساعتی هست که برنامه در حال اجرا است و فکر کنم سه چهار ساعت دیگه هم طول بکشه. تو این مدت همه جور کاری هم کردم: از فیلم دیدن گرفته تا کار...
-
Now is good
شنبه 17 بهمن 1394 12:41
تازه الان سرجمع کردن کل لغات جدید درس آخر زبان تموم شده! هنوز نکات داخل کتاب رو نخوندم. البته اوضاع زبانم بد نیست که بخوام نگران باشم اما واقعا ترجیح میدم که حداقل امروز رو که فاینال دارم درست بشینم بخونم. دو روز قبل تو فی سبوک لیستی از 50 فیلم رمانتیک توصیه شده رو دیدم و اسمهاشون رو ذخیره کردم تا اونها رو کم کم...
-
کامنت صورتی
جمعه 16 بهمن 1394 02:42
دیشب تا حوالی ساعت 3 بیدار بودم و بالاخره یک بخش بزرگ از پروژه دکتر ش رو تموم کردم. از طرفی دکتر ش به Ian ایمیل زد و ازش خواست که شکل ها رو تولید کنه اون هم با شرایط خاص! یعنی بهش گفته که یه دیتاست شناخته شده تو اون زمینه پیدا کنه و شکل ها رو بر اساس اون رسم کنه! (خوشبختانه خطر از بیخ گوش من پریده اما خیلی خوشحالی...
-
همکار پروژه
چهارشنبه 14 بهمن 1394 03:17
سر همون پروژه ای که قبلا گفتم قرار هست با دکتر ش انجام بدیم، دکتر ش یه نفر رو به تیم دو نفره(!) خودمون اضافه کرده که از قضا اون هم دانشجوی دکتری است اما دانشجوی دکتر ش نیست. از طریق اینترنت و با دونستن اسم و فامیلش نتونستم خیلی بفهمم که طرف کی هست اما فکر میکنم تو سن بالا داره دکتری میخونه. بگذریم... این وسط من خوشحال...
-
شیطنت های کودکی
سهشنبه 13 بهمن 1394 01:41
مامانم امروز عصر رفته بودن خونه یکی از دوستای قدیمی شون؛ اونجا خاطرات کودکی شون رو مرور کرده بودن و امشب موقع شام مامان در مورد اونا گفت. من هم این وسط شلوغ بازی در آوردم و گفتم: آره؛ شما همچین هم تو بچگی بچه خوبی نبودین! سر به سر همه گذاشتین که الان داره رو میشه! اما انصافا من بچه خوبی بودم و با همه شیطنت هام کسی رو...
-
سکانس های خاص
دوشنبه 12 بهمن 1394 01:57
چند سکانس از سریال های آمریکایی که بخاطر تفاوت فرهنگی بین ما و اونا برام خاص بودن و به یادم مونده رو تمایل دارم باهاتون به اشتراک بزارم: 1- خانم دو تا دختر 6 و 9 ساله داره و مدتی هست که با همسرش که بخاطر بیکار شدن مجبور شده در شهر دیگه کار کنه، مشکل داره و دنبال طلاق گرفتن هستن اما در نهایت برای یه مدتی بهم دوباره...
-
احساس سبکی 2
شنبه 10 بهمن 1394 13:01
دیشب بررسی اعتراضات، البته همون درخواست های نمره، دانشجویان رو تموم کردم و همه نمرات رو تایید نهایی زدم. صبح هم پروژه اون کسی رو که بهش قول داده بودم تا 10 بهمن نگاه کنم، تموم کردم. خلاصه الان من موندم و سه تا کار (بغیر از مباحث مربوط به کلاس زبان): 1- پروژه مشترک با دکتر ش 2- مقاله دکتر م 3- پروژه و مقاله خودم احساس...
-
فردا شنبه است
جمعه 9 بهمن 1394 19:40
دیشب ساعت 3 خوابم برد و صبح هم ساعت 8 بیدار شدم. برف که نمی اومد اما روی زمین از دیشب به انداره 2 سانتی متر برف نشسته بود و تو کوچه ها یخ زده بود. تو اون هوای سرد که هیچکس تو خیابون نبود، خودم رو مجبور کردم که برم امتحان زبان رو بدم. البته فقط اولش سخته که آدم میخواد از زیر پتو بیاد بیرون و بره تو هوای سرد بعدش اوضاع...
-
گرمی دستان خدا
پنجشنبه 8 بهمن 1394 12:27
برای من خیلی پیش اومده که یه کاری رو انجام میدم و هر کار میکنم میخورم به بن بست؛ انگار واقعا خدا نمیخواد اون کار به سرانجام برسه. اما چند وقتی است که یه تصمیم خاصی دارم و در جهت تحقق اون هم کم و بیش تلاش میکنم و گاهی وقتها هم بخاطر طولانی بودن مسیر یه کوچولو ناامید میشم. اما نکته جالب اینه که تو این مسیر حمایت و...
-
عزت نفس
سهشنبه 6 بهمن 1394 23:57
این روزها یه مقدار دوباره مشغله ام رفته بالا. هم بحث نمره دهی به بچه ها و رسیدگی به اعتراضات هست و هم بحث کار و پروژه های خودم و همچنین شرکت در آزمون تععین سطح زبان یک موسسه دیگه. یکی دو روزی هست که همزمان با نمره دهی به بچه ها، واقعا کلافه ام. شاید باورتون نشه اما از هر 10 درخواست بررسی مجدد که نوشتن، حداکثر(!) یه...
-
احساس سبکی تعطیل شد!
پنجشنبه 1 بهمن 1394 21:46
همونطور که گفتم دیروز دو تا پروژه سنگین که بدجوری ریزه کاری داشت، دیشب تمام شدن. احساس سبکی میکردم اما نمیدونم چرا این سبکی رو من نمیتونم تحمل کنم و کلا دچار خودآزاری هستم! یه پروژه دیگه بود که چند وقت قبل دکتر ش بهم پیشنهاد کرده بود و البته من هم پذیرفته بودم و یه مقدار روی اون کار کرده بودم. از حدود دو سه هفته پیش...
-
کانال تلگرام
پنجشنبه 1 بهمن 1394 02:16
دیشب تا حوالی 2 بیدار بودم و یکساعت آخر رو در حالی کار میکردم که تو رختخواب بودم و همونجور دراز کشیده با لپ تاپی که روی دلم نگه داشته بودم کار میکردم. این چند روز اخیر بدجوری درگیر ریزه کاری های اون پروژه آمریکا شدم. نمیدونم اینجا گفتم یا نه، یه بخش از مقاله مربوط به اون پروژه رو دکتر ش میخواست بدلیل نداشتن تعبیر...
-
فیلم بی مزه
سهشنبه 29 دی 1394 23:43
امروز عصر با خواهرم رفتیم سینما برای دیدن فیلم «برای مدت معلوم». فیلم قشنگی نبود و در باب رواج ازدواج موقت صحبت میکرد. این فیلم رو بر اساس نظرات کاربران در سایت cinematicket انتخاب کرده بودم که اکثر کاربران نوشته بودن خنده دار هست و البته میزان فروش هفتگیش هم بالا بود. اما واقعا اینجوری نبود و هم من و هم خواهرم دوستش...
-
سینما
سهشنبه 29 دی 1394 00:54
سه چهار روزی هست که دوباره همه کارهام بالای هم جمع شده به حدی که امروز کلاس زبان هم نرفتم. اون پروژه آمریکا که گفتم تغییراتی در فولدر اون دیده میشه، بالاخره گریبان من رو هم گرفت، اون هم چه گرفتنی!! یعنی الان دو تا پروژه ضرب الاجل پشت سر هم دارم که بیچاره ام کرده. سه چهار روز اخیر واقعا از لحاظ جسمی کم آورده بودم و...
-
خواب کافی
پنجشنبه 24 دی 1394 20:59
این روزا در مورد کارهای دکتریم اتفاق های ریز خوبی افتاده که برای من مهم بودن اما ترجیح میدم که اینجا حرفی نزنم. تو این روزهای اخیر واقعا خسته بودم، یعنی از همون روز سه شنبه که با خواب آلودگی رفتم سر امتحان بچه ها تا همین امروز بعد از نهار وضعیتم مثل همون روز بود. مشکل این بود که تو این مدت خوابی نداشتم که واقعا خستگی...
-
خوشحالی یعنی بعد از 6 سال بتونی مامان و بابات رو تو بغلت بگیری!
سهشنبه 22 دی 1394 19:35
دیشب تا ساعت 2:45 بیدار بودم و کار میکردم و دیگه به یه جایی رسیدم که دیدم دیگه نمیکشم!! خوشبختانه تعطیل شدن مغز من وقتی بود که کارهام هم تمام شده بودن و در نتیجه خوابیدم. صبح ساعت 8 دانشجوهام امتحان داشتن و من هم میخواستم برم سر جلسه شون. البته من مسئول برگزاری امتحان نبودم و بنابراین مجبور نبودم که رأس 8 اونجا باشم....