امروز این شعر از فریدون مشیری از طریق تلگرام توسط یکی از دوستانم برام فرستاده شد؛ خیلی دوستش داشتم، حس لطیفی داره. برای همین گفتم برای شما هم بذارم؛
عاشقم…..
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی……
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..
به کسی کینه نگیرید
دل بی کینه قشنگ است
به همه مهر بورزید
به خدا مهر قشنگ است
دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی
بوسه هم حس قشنگی است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشارید به آغوش عزیزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمی آغوش قشنگ است
نزنید سنگ به گنجشک
پرگنجشک قشنگ است
پرپروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است
نسترن را بشناسید
یاس را لمس کنید
به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخندید
همه جا عشق بورزید
سینه با عشق قشنگ است
بشناسیدخدا
هر کجا یاد خدا هست
هرکجا نام خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است
پ.ن 1. تو اینترنت که جستجو کردم، به نظر میرسه که اسم قطعه «عاشقم» هست.
پ.ن 2. در جایی هم دیدم که نوشته این شعر از سروده های «رحمان نصر اصفهانی» است.
سلام

بسیار زیبا دکتر.
به به خانم دکتر ما و عاشقی
منو بردی به به ده پونزده بیست سال پیش.
سلام
بسیار زیبا
وای چقده لطیف و قشنگ بود.مرسی
سلام...
دکتری...مقطعی که هنوز از من دوره...و من در پی تصمیمم برای ارشدم...آری یا نه!
نمیدونم...خوشحالم که با وبت آشنا شدم
بهم سر بزن خانم دکتر
سلام
خوش اومدی
انشاالله هر چی خیر هست، برات پیش بیاد
موفق باشی