مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

سکانس های خاص

چند سکانس از سریال های آمریکایی که بخاطر تفاوت فرهنگی بین ما و اونا برام خاص بودن و به یادم مونده رو تمایل دارم باهاتون به اشتراک بزارم:


1- خانم دو تا دختر 6 و 9 ساله داره و مدتی هست که با همسرش که بخاطر بیکار شدن مجبور شده در شهر دیگه کار کنه، مشکل داره و دنبال طلاق گرفتن هستن اما در نهایت برای یه مدتی بهم دوباره فرصت میدن و از طلاق صرف نظر میکنن. در این زمان خواهر این خانم به دیدنش میاد و با شنیدن این موضوع به خواهرش میگه: «تو مطمئنی که به خاطر خودت میخوای تو این زندگی بمونی و بخاطر بچه ها نیست؟ یادت باشه که بچه ها یه مادر شاد و سرحال میخوان نه یه مادر افسرده و غمگین»


2- دختر قصه 17 سال و خورده ای داره و هنوز به 18 سال نرسیده. در یک مهمونی که با پدرش هستن، پدرش برای خودش و برای خودش جام مش روب میگیره. دخترش میگه اما من که 18 سال ندارم. پدرش میگه اما من تو رو به 18 سال قبول دارم و همچنان جام رو به سمت دخترش نگه داشته. در آخر دختر میگه اما من عجله ای ندارم و میتونم تا 18 سال صبر کنم!


3- دختر قصه به سن 18 سال رسیده و یه سری تصمیماتی داره مثل کرایه کردن خونه با دوستش که پدرش باهاش مخالف هست. دختر به صراحت میگه که من 18 سال دارم و بالغ هستم و قانونا نیازی به کسب اجازه از شما ندارم. البته به این نکته هم توجه داشته باشید که خودِ دختر همراه با تحصیل کار هم میکنه و توانایی پرداخت اجاره خونه رو داره.


4- همسر یکی از هنرپیشه های فیلم باردار هست. دوستش ازش میپرسه در مورد اسم بچه ات تصمیم گرفتید؟ میگه نه هنوز با همسرم به توافق نرسیدیم و البته منتظریم تا بچه به دنیا بیاد و ببینیم که جنسیت بچه چی هست! (در روند فیلم، اینا ساکن نیویورک هستن)


مورد اول در سریال Covert affairs بوده و بقیه موارد در سریال Castle.

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 06:36

بعله چقدر شباهت فرهنگ بود مخصوص تو مورد اول که طرف میگه باید بسوزیو بسازی،توبچه داری و حق نداری به جدایی فکرکنی!و مورد 3هم چقدر اقتصادشون به مانزدیکه،ما بایه کارکوچیک مثلا گارسونی تورستوران میتونیم هم کرایه خونه بدین هم خرج زندگی وتحصیل و... واصلنم تا زمان دکترا هیچ نیازی به پدر ومادرمون نداریم

دقیقا به همین علتی که گفتید، سکانس اول تو ذهنم مونده.
راستش من خودم شخصا با فرهنگ اونا بیشتر موافق هستم چون اطرافم خانواده ای هستن که دقیقا بخاطر بچه ها 30 سال کنار هم دارن زندگی میکنن اما عین غریبه ها هستن و خانم خونه افسرده است.
در مورد اقتصاد هم که دیگه اصلا نمیشه حرفی زد!

دکترانوشت دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 04:10 http://phdnevesht1392.blogsky.com/

موردای جالبی بود مخصوصا مورد3
کاش ما هم تو زمان 18 سالگی بدنبال کار بودیم. اون زمان بفکر این بودیم دکتر بشیم اکی داریم میشیم. حالا بفکر کاریم حتما 12 سال دیگه بهش می رسیم!!!!!!!!!

متاسفانه فرهنگ جامعه ما این بود که پدر و مادر بچه ها رو تو رفاه نگه دارن که تبعاتش رو همچنان داریم میبینیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد