مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

جنس شلوار

طی دو سه روز گذشته یه مقدار سرم شلوغ بود؛ هم یه سری کار شخصی  رو باید انجام می دادم و هم اینکه شب ها مهمونی دعوت بودیم.

دیشب هم دکتر ف تماس گرفت؛ یه کمی حرف های بی مربوط زد که البته من هم بخشی رو محل نکردم اما یه جا با صراحت بهش گفتم که من برای کارم حتی یه نفر رو ندارم که کامنت علمی بهم بده!

در خلال صحبت ها، متوجه شدم که دکتر میخواد یه درس مهم رو برای اولین بار درس بده در حالی که اصلا سررشته ای ازش نداره. به بهانه های مختلف گفت بیا تهران، منم گفته باشه اما فعلا کار دارم و شاید تا یه ماه دیگه بیام! در واقع دکتر میخواد اون درس رو که بیشتر در زمینه کاری من هست، براش راه بندازم!!

منم حوصله اینجور خدمات رسانی رو ندارم!

این روزها دکتر یکی از بچه ها رو که در حال دفاع هست و همیشه خدمات زیادی بهش داده داره اذیت میکنه و این در حالی است که همیشه فکر میکردیم دکتر با اون شخص بسیار خوب خواهد بود. این موضوع به من نشون داد که خوب بودن یا بد بودن دکتر با کسی ربطی به میزان خدمات رسانی بهش رو نداره!

پیش خودمون بمونه نه من و نه بقیه بچه ها، از برگشت دکتر اصلا خوشحال نیستیم. فقط و فقط انرژی منفی به آدم میده. عصر با خودم فکر میکردم که چقدر بد هست که کسی آدم رو دوست نداشته باشه.

در نهایت من سعی میکنم اصلا به حرفاش گوش نکنم و در نهایت کار خودم رو بکنم. با این حال، باز هم یه مقدار انرژی منفی رو جذب میکنم.

راستی پنجشنبه رفتم اون دانشگاهی که قراره درس بدم. حدود 10 نفری از اساتید اومده بودن که چهارتاشون (به اضافه خودم) خانم بودن و هم سن و سال های خودم بودن. دوتاشون که چادری بودن و دوتای دیگه هم مانتویی. دو تا خانم دیگه هم که از مسئولین دانشگاه بودن، در جلسه حضور داشتن که یکی شون همسن و سال خودم بود و دیگری خانمی حدود 50 ساله بود. من خودم مانتوی کرم نسکافه ای با شلوار لی و کفش اسپرت پوشیده بودم در حالی که اونا همشون سرتا پا مشکی پوشیده بودند. راستش من حس بدی نداشتم اما حس خوبی هم نسبت به مشکی پوش بودن اونا نداشتم.

دیشب در مهمانی، با یکی از آشنایان صحبت میکردم و این موضوع رو مطرح کردم. اولش که خندید و گفت نکنه با مانتوی صورتی رفتی اونجا؟ (یه مانتوی صورتی کمرنگ دارم که در عین سادگی قشنگه) که من هم گفتم نه، حواسم هست که برای محیط کار چه رنگ هایی باید پوشید. بعد اون شخص میگفت که تو از تهران برگشتی مشهد و اینا برات تازگی داره. میگفت تازه مشهد خوبه، شهرستان ها که قواعد بسیار خاصی رو اعمال میکنن و اگرافراد رعایت نکنن، با اخطار روبرو میشن. قواعد خاص تا این سطح که کلا شلوار باید پارچه ای باشه!! خلاصه بنده از قوانین عجیب و غریبی که تعریف کرد، متحیر شدم.

با توجه به صحبت های اون شخص، به نظر میرسه که هنوز قوانین و فضای بسته ای بر روی دانشگاه های شهرستان ها حاکم هست و جنس شلوار براشون بیشتر از علم و کارایی استاد اهمیت داره.

پ.ن. یادش بخیر، آمریکا در تابستون برای اولین بار که دکتر ش رو با شلوارک دیدم، حس خاصی داشتم. اون شلوارک پوشیده بود اما من اینور ذوق کرده بودم که چقدر استاداشون باحال و خوشحال هستن! الان که یادم میاد، خنده ام میگیره.

نظرات 9 + ارسال نظر
شیما یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 17:30

سلام
من خیلی وقته وبلاگتون را نخوندم
راستش درگیر مراحل ازدواج و جشن عروسی بودم.
من الان دانشجوی ترم 3 هستم دوست دارم برای فرصت مطالعاتی اقدام کنم.
میشه راهنماییم کنید.

سلام
به سلامتی؛ تبریک میگم
قبل از هر چیز شما باید از پروپوزالتون دفاع کنید و بعد از تصویب پروژه میتونید وارد این مرحله بشید.

زهرا یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 12:32

خوشبحالشون.من تو دانشگاه قزوین میخونم اینجا در ورودی خانم ها و اقایون با هم فرق داره و در نهایت توهین وقتی میخایم از سر در رد شیم خانم حراست بالا تا پایینمونو بررسی میکه.خیلی حس بدی بهم دست میده و همش هم به لباسامون گیر میدن..پوشش اساتید رو هم که نگو کلا بیچاره ها زیر میکروسکوپ الکترونی هستنبخاطر همین چیزاست که دیگه دوس ندارم اینجا بمونم دیگه

متاسفانه این وضعیت در تمام دانشگاه ها هست و طی سال های اخیر تشدید هم شده
شاید هم میخوان که فقط ذهنمون رو راجع به این مسائل پیش پا افتاده درگیر کنن که دیگه برای فکر کردن به چیزای مهم تر وقت و انرژی نداشته باشیم....

زهرا شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 20:15

جدی میگی!!!!!!!!!!! یعنی استاده تو دانشگاه با شلوارک بود؟؟؟؟؟؟؟؟/// چه جالب واقعا تعجب کردم

واقعیتش من تابستون با شلوارک میدیدمش. البته روزهایی که کلاس تابستونی داشت و من هم شرکت میکردم ندیدم با شلوارک بیاد اما روزهای عادی دیگه با شلوارک چندین بار دیدمش.
کلا برای خودشون خوشحالن دیگه؛ فقط ماها هستیم که همه چیز رو اینقدر سخت میگیریم و برامون حرف دیگران اهمیت داره.
شایدم گفته باشم که اولین ملاقاتی که با Chetan داشتم هم عجیب بود چون اون لباس دوچرخه سواری پوشیده بود، یه بلوز و شورت ورزشی. اونجا من فکر نمیکردم که اون هم برای خودش کسی باشه، بعدا فهمیدم که آدم خیلی مهمی هست
و البته چند بار بعدی که دیدمش، چون پزشک بود و از بیمارستان می آمد با کت و شلوار و کراوات می اومد.

بهار شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 20:08 http://mustbebetter.persianblog.ir/

جان من به حضور غیاب گیر ندین
استاد باید مرتب و آراسته باشه چه با چادر چه بی چادر

من حضور و غیاب رو انجام میدم اما اصلا به غیبت ها کاری ندارم.

خواننده قدیمی شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 15:35

نکنه همون مانتو کالباسی رو که گفتید تو امریکا پوشیدید میگید. اونکه بد نیست. مهم اینه که طرف حجاب اسلامی داشته باشه نه رنگ.
راستی فکر کنم خیلی شجاعید من اصلا تو فکرمم نمیگنجه به استادی بگم نه این کار رو برات نمیکنم.
کی دفاع میکنید به ما سور حسابی بدید؟

نه، اون مانتو کالباسی، صورتی چرک هست این یکی صورتی شاداب هست اما در نسخه خیلی کمرنگش.
واقعیتش این استادم اونقدر خواسته های غیرمنطقی داره که باعث میشه ما برای نه گفتن بهش شجاعت پیدا کنیم.
تا سال آینده فکر نکنم خبری از دفاع من باشه.

Mary شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 12:08 http://words-world.Blogsky.com

سلام وقتت بخیر
اره اینجا بعضی اوقات روی چیزایی تمرکز میکنن که میتونه بی اهمیت باشه اما....چه میشه کرد



درسته زبان به تمرین و تکرار نیاز داره،موفق باشی

سلام
ممنونم
متاسفانه همین تمرکزها وقت و انرژی افراد رو بدجوری از بین میبره طوری که بعضی وقت ها افراد از حرکت می ایستن.

نگار شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 11:23

سلام دوستم. ان شاالله که روزای خوبی رو تو دانشگاهی که میخوای تدریس کنی داشته باشی. راستی این اولین سابقه تدریس شما تو دانشگاه هست؟ در مورد استاد راهنمات هم یه سوال برام پیش اومد مگه خودتون انتخابش نکردید؟ یعنی قبلا شناختی ازش نداشتید؟

سلام عزیزم
ممنونم
نه، حدود دو سه سالی سابقه تدریس دارم.
در مورد استاد راهنما هم خودم انتخاب نکردم. اون زمان اساتید دانشجوها رو انتخاب میکردن.

سلام شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 09:19

- مشکی پوشیدن برای عده ای دلایل خاص و مهمی داره و این چیزایی که گفته شد، در موردشون صدق نمی کنه....

- من خودم یه مدتی مدیر گروه یکی از همین جور دانشگاه ها بودم و از این جلسات هم با مدرسین برگزار می کردیم؛ یادش بخیر.... قبول دارم که در این دانشگاه ها بعضاً به جای پایه علمی، روی خیلی مسائل دیگه تأکید میشه (مثلا اونجا مسائل اداری براشون مهمتر بود)، اما اینکه استاد باید لباس مناسبی بپوشه و یه ظاهر حداقلی رو در حد صحیح رعایت کنه، مسلماً مهمه.

این چیزایی رو که گفتم در مورد دانشگاهی که میرم نیست؛ در مورد دانشگاه های شهرستان های کوچیک خراسان بود. این دانشگاهی که میرم در مشهد هست و تو این مایه ها نیست.

مگهان شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 02:58

استادای خانوم ما خیلی خوووش پوش بودن همیشه...
ما آزادیم البته واحد رشت ؛)
و اینکه میدونید کلا رشت یه کمی آزاد تر از جاهای دیگه ست ؛)

دانشگاه آزاد معمولا همین طوری هست. من تهران دانشگاه آزاد درس میدادم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد