مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

احساس سبکی تعطیل شد!

همونطور که گفتم دیروز دو تا پروژه سنگین که بدجوری ریزه کاری داشت، دیشب تمام شدن. احساس سبکی میکردم اما نمیدونم چرا این سبکی رو من نمیتونم تحمل کنم و کلا دچار خودآزاری هستم!

یه پروژه دیگه بود که چند وقت قبل دکتر ش بهم پیشنهاد کرده بود و البته من هم پذیرفته بودم و یه مقدار روی اون کار کرده بودم. از حدود دو سه هفته پیش که شدت کارها روی اون دو تا پروژه ذکر شده بالا گرفت، کلا این پروژه به حاشیه رفت و من فرصت کار کردن روی اون رو نداشتم و البته دکتر ش هم خودش موافق توقف موقت اون بود. صبح که از خواب بیدار شدم دیدم که خیلی سبک شدم و به این شکل بود که به دکتر ش ایمیل زدم ببینم که هنوز در مورد اون پروژه مصمم هست یا نه. الان ایمیلش رو دریافت کردم که بله!! و خلاصه دوباره اون پروژه رو راه انداختم. 

حالا علاوه بر کارهای تز و مقاله های خودم، کلاس زبان، نمره دهی دانشجوهای خودم و تصحیح ورقه های بچه ها، پروژه دکتر م و اون پروژه دیگه که تا 15 بهمن به کسی قول دادم تمومش کنم، اینم اضافه شد! 

واقعیتش من با این حجم مشغله خیلی راضی تر هستم و کارهام هم بهتر پیش میرن. برای اینکه تنوع خیلی زیاده و وقتی یکیش خوب پیش نمیره، کلی آپشن دیگه برای کار کردن دارم! البته بگذریم که وقتی ددلاین ها روی هم میفته بدجوری کلافه میشم و اوضاع زندگیم بهم میریزه اما باز هم راضیم!

بعدانوشت (شنبه ساعت 14:26). یه هفته است که کلاس زبان نرفتم. دلم برای کلاس زبان رفتن تنگ شده.

نظرات 3 + ارسال نظر
محبوب حبیب یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 17:19

سلام.
یعنی من واقعا موندم اندر کف! تا حالا فکر میکردم خودم ایده آل گرا هستم. الان دیدم از من بدتر هم هست :دی

سلام
همیشه اینجوری نیستم؛ بستگی به موقعیت داره و مطمئنا اینکه چه بهره ای در آخر نصیبم میشه.

یاسین یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 03:57 http://hampayepezeshki.blogfa.com

سلام خانم دکتر.احوال شما؟باید بابت این همه مشغله و برنامه ی فشرده ای که دارید خسته نباشید عرض کنم.خود من هم علاقه مندم گاهی کارهای زیادی برای انجام دادن داشته باشم،اما گذشته از اینکه موقعیتش کمتر پیش می آید،خودم هم بعد مدتی خسته می شوم!
در ضمن خانم دکتر،به عنوان نماینده حقوقی دانشجویان شما اعلام می دارم این بندگان خدای مفلوک و مظلوم با چشمانی گریان و وضعیتی سراسر عجز و لابه،دست نیاز خود را از روی خواری و پستی به درگاه آستان مقدس شما دراز گردانیده اند.شرط انصاف نباشد رحمت آسمانی خود را جاری نسازید و دعوت انان را لبیک نفرمایید
موفق باشید

سلام
ممنون؛

سعیده شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 21:01

سلام ...خیلی خوبه احساساتتوون ،روز مره های زندگیتون رو با دوستان مجازی تقسیم میکنین...
ببخشید رشته که تحصیل میکنین چیه؟چون من تازگی با وبلاگتون اشنا شدم ...
ممنون و موفق باشید

سلام
فرقی نمیکنه که چی میخونم؛ در همین حد بدونید که یه رشته فنی مهندسی میخونم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد