مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

وقتی یه نفر جفت پا وارد پروژه میشه

نمیدونم چه حکمتیه که درست در لحظه ای که آدم فکر میکنه همه چیز سر جاش هست و به آرامی زندگی داره پیش میره، یه دفعه یه بحثی، ماجرایی پیش میاد که تمام اون آرامشی رو که آدم بعد از مدتها بدست آورده با خودش میبره و چیزی ازش نمی مونه!

دو سه هفته قبل بود که متوجه شدم استاد راهنمام تابستون بازنشسته میشه، اولش فکر کردم که یه استاد دیگه رو میشه وارد پروژه کرد اما بعدش فهمیدیم که طبق قانون دانشگاه هیچ اتفاق خاصی برای دانشجوها نمیفته و استاد در صورت تمایل میتونه همچنان به کارش ادامه بده. نه خبر خوبی بود و نه بد، یعنی اون زمان حسی نداشتم.

حالا امروز عصر یکی از بچه های آزمایشگاه خبر داد که گروه بدجوری دست به یکی کردن و گفتن باید یه نفر استاد دیگه وارد پروژه من و اون نفری که بهم زنگ زد، بشه. اولش خیلی حسی نداشتم اما وقتی ادامه اش رو شنیدم منفجر شدم!!

ادامه این خبر از این قراره که دکتر به همین دانشجو زنگ میزنه و بهش این موضوع رو اطلاع میده و میگه میخوان فلان استاد رو هم برای پروژه تو بزارم هم برای پروژه فلانی (من رو میگه)!! اون دانشجو میگفت من بهش گفتم نه زمینه کاری من با فلان استاد ربطی نداره و یکی دیگه رو بهش پیشنهاد کردم و دکتر هم کم و بیش این موضوع رو پذیرفت. میگفت همونجا به دکتر گفتم خانم ... خبر داره؟ دکتر میگه نه، خبر نداره! تو هم بهش هیچی نگو! اون داره مقاله submit میکنه، ولش کن و مبادا که بهش خبر بدی! (منظورش از این حرف این بوده که بزار این مقاله هاش رو بدون اضافه کردن یه اسم دیگه سابمیت کنه!)

خلاصه اون دانشجو بهم این موضوع رو گفت و گفت حالا ببین که چطور میتونی قضیه رو حل کنی. راستش کفرم در اومده بود، یه نفر چقدر میتونه خودخواه باشه؟!

اولش با خودم گفتم بهتر، وقتی خودشون یه استاد رو بزارن تو پروژه و بهم اطلاع ندن، من هم اسم پنجم!! به مقاله اضافه نمیکنم! اما بعدش که با آقای ب.ز که قانون ها رو میدونه صحبت کردم، میگفت که باید اسم تمام اساتید راهنما و مشاور روی مقاله هات باشه تا برای دفاع ازت قبول کنن! این بدین معنی بود که من باید اسم پنجم رو اضافه کنم، حالا با این دید برای من مهمه که کی میخواد جفت پا بیاد وسط پروژه ام!! حالا مونده بودم که چطور این موضوع رو به دکتر بفهمونم که خوشبختانه آقای ب.ز. گفت که هفته آینده میره تهران و گفت با دکتر در مورد این موضوع غیرمستقیم حرف میزنم تا بهش بفهمونم که باید به شما اطلاع بده و از طرف خودش استاد به پروژه اضافه نکنه!

الان هم واقعا از لحاظ ذهنی و فکری بهم ریخته ام و اصلا نمی تونم کار کنم!

به آقای ب.ز. گفتم که فقط مطمئن باشید که اگر اینا بدون اطلاع من فلان استاد رو وارد پروژه کردن، من میدونم و گروه!! مطمئن باشید این دفعه مثل دفعات قبل ساکت نمیشینم و کار رو به تحصیلات تکمیلی دانشگاه یا بالاتر میکشونم!!


پ.ن 1. با اضافه شدن یه اسم دیگه، حالم از مقالات خودم بهم میخوره!! یه نفر که من باشم همه کارها رو میکنه و بقیه هم بجز یه نفر (دکتر ش) میشینن کنار و نظارت میکنن!!

پ.ن 2. خدا لعنت کنه اون کسی رو که قانون مزخرف چاپ مقاله رو برای گرفتن دکتری اولین بار مطرح کرد!

پ.ن 3. گاهی وقتها شیطون در گوشم یه وزوز هایی میکنه، امیدوارم که حالاحالاها سوار خر شیطون نشم!!

نظرات 7 + ارسال نظر
ماسک دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 03:54

عجیبا غریبا این دکتر ف خودش راضی میشه آخر کاری موقع چاپ مقاله اسم یک استاد دیگه بیاد اون تو؟!!!
اینقدر مطلب ننوشتی اصلا یادم نمیومد آقای ب.ز کیه اول با آقای ع که با خانومش رفته بود آمریکا قاطی کردم اما بعد اسم "ع" یادم اومدش البته هنوز ب.ز رو بخاطر نمیارم

مسئله درست همین بوده و خودش راضی نمیشده اسم دیگه بیاد وسط!!
(البته باید بگم که فکر نکنم که براش دیگه فرقی بکنه)
آقای ب.ز. از بچه های آزمایشگاه و هم ورودی من در گرایش دیگه هست که بسیار آدم مثبت و دلسوزی هست.

لیلا جمعه 12 تیر 1394 ساعت 05:51 http://manobehtarinhamsaredonya.persianblog.ir/

قوانین انتشار مقاله رو.... آدم هیچی نگه بهتره....

شکوه پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 11:43

سلام عزیزم نگران نباش نباید از قبل بی خود ارامش خودتو خراب کنی راستی نمی تونی حالا با همین اساتید سابمیت کنی بعد در مرحله ریوایز خوردن اسم استاد جدید رو اگر اومد اضافه کنی؟
شاید اصلا این اضافه شدن استاد دیگه به نفعت باشه از کجا می دونی

سلام شکوه جان
فعلا که دارم قضیه رو به فراموشی میسپارم و ذهنم رو از حواشی دانشگاه خالی میکنم.
این رو هم سپردم به خدا چون به قول شما اصلا نمی تونم آینده رو پیش بینی کنم.

امیرکبیر پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 08:29

خب وقتی استاد جدید کاری نکرده چرا باید اسمش باشه. همه زحماتو دکتر ف کشیده.

سلام وبلاگ جدید مبارک

فوت دایی تسلیت
غم آخرتان باشد

سلام دوست عزیزم
ممنونم
در مورد جمله اولتون:
برای همین میگم خدا لعنت کنه باعث و بانی قانون انتشار مقاله رو!!

سودا پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 04:29

سلام
وبلاگت رو که میخونم حس زندگی بهم دست میده، من عاشق درس و دانشگام و زندگی رو توی محیط علمی و آکادمیک میدونم،
اما یه نیروی دافعه شدیدی بهم اجازه نمیده بازم وارد دانشگاه بشم، کاش اساتید همراه و همکار بودن :)
یا حداقل فرصت تجربه تحصیل توی دانشگاه به معنای واقعی دانشگاه داشتم....

سلام
واقعیتش الان موقعیت مناسبی برای وارد شدن به دانشگاه ها در مقطع تحصیلات تکمیلی نیست! وزیر علوم فعلی داره انصافا کارهای خوبی میکنه اما تا اثراتش رویت بشه حداقل دو سه سال طول میکشه

صبا پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 03:57 http://gharetanhaei.persianblog.ir

منم چند روزه دارم به این فکر میکنم که این مقاله ها اصلا حلال نیست و در ادامه اش این ارتقا گرفتن ها و افزایش حقوق و منصب ها و و و ....

صباجان
بحث های حلال و حرام خیلی وقت هست که از سفره خیلی هامون رفته
از مردم عادی بگیر تا مدیران

لیلی چهارشنبه 10 تیر 1394 ساعت 20:51

سلام سمیرا جون.
واقعا وضعیت ناخوشایندیه.
فعلا یکم دیگه صبر کن اما اگر دیدی هم چنان بر حرف غیر منطقی خودشون تکیه میکنن همون کاری که گفتی را انجام بده به مقامات بالاتر موضوع را بکشون.
راستش منم اگر بودم همین کار رو میکردم .به هر حال الخیر فی ماوقع

سلام لیلی جان
از صبح سعی کردم که این موضوع رو فراموش کنم و همه رو بسپارم به خدا، ببینم چطور میشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد