مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

فراموشی

از دیروز تقریبا تونستم ماجرای اضافه شدن یه استاد دیگه رو بدست فراموشی بسپارم و اصلا بهش فکر هم نکنم.

تو این دو سه روز گذشته نمیدونم چه اتفاقی افتاده که من تو ذهنم از هر کسی که یاد میکنم، یه خبری ازش میشه! دیگه دارم به خودم ایمان میارم!!


الان اومدم یه نکته کوچیک بگم و برم:

چند وقت قبل من یک کتابی رو که از روی اون تدریس میکردم، به یکی از دوستام قرض داده بودم و اون هم تازه کتاب رو به من برگردوند. راستش کتاب به تمیزی قبل نیست و گویا بالای کتاب آغشته به چای شده است!! یعنی همه صفحات کتاب، بالاشون رد زرد رنگ چای هست! من واقعا روی کتاب هام حساس هستم و الان با دیدن این کتاب موندم چکار کنم!!


چرا افراد اینقدر در نگهداری امانت بی دقت هستن؟!

فقط امیدوارم یادم بمونه که هرگز!! کتابی رو به کسی قرض ندم!! من روی کتابهام حساس هستم و مثل اینکه اطرافیان من چنین دغدغه ای ندارن!


پ.ن. متاسفانه گاهی وقتها حافظه ام خوب کار نمیکنه چون قبلا هم چنین بلای مشابهی سرم اومده بود و با خودم عهد کرده بودم که کتاب به کسی ندم، اما این عهد رو فراموش کرده بودم و دوباره این بلا سرم اومد!

نظرات 9 + ارسال نظر
مگهان چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 05:37 http://meghan.blogsky.com

چه تجربه ی مشابهی ...

دقیقا وقتی کتابم رو به عمه م دادم بخونه روش آب ریخته بود و کتاب چین چینی شده بود!!!
بهم برگردوند با احترام گفتم دیگه نمی خوامش قلبم درد می گیره از دیدن کتابم اینجوری...
گفت تو چقد حساسی مگهان!!!

چقدر خوب که شما تونستی عدم رضایتت رو به طرف مقابل اعلام کنی
متاسفانه من نتونستم چنین کاری بکنم
امیدوارم که من هم از این به بعد مثل شما بتونم این کار رو بکنم (البته طبق قول و قرار با خودم من دیگه به کسی کتاب نمیدم!!)

ماسک دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 03:59

مردم خیلی بی مبالات هستند من وسواسی که روی کتابام دارم طوریه که همشون نوی نو میمونند البته خواهرم میلیون پله از من بدتره و تازه اون از من ایراد میگیره که آی کتابو اینطوری باز نکن اونوقت دوستام که کتابمو میگرفتن یه جوری از جلد بازش میکردن جلوی چشمم که شیرازش داشت در میومد
من خودم اگر از کسی کتابی میگرفتم معمولا لای کاغذی می پیچم که خاکم روی جلدش نشینه اونوقت ملت...

من معمولا کتاب هایی رو که زیاد دستم میگیرم، جلد میکنم و بعد هم تو اتاق یه نایلون بزرگ روی اونا میکشم تا خاک نگیرن!

مرتضی شنبه 13 تیر 1394 ساعت 13:47 http://economicsciences.blogfa.com

سلام سمیرا خانم
امیدوارم خوب باشید
یکسری سوال داشتم در ارتباط با فرصت مطالعاتی. ممنون میشم بتونم از تجربیات شما استفاده کنم
با تشکر

سلام دوست عزیز
در خدمت تون هستم
خوشحال میشم اگر بتونم بهتون کمک کنم.

زهرا شنبه 13 تیر 1394 ساعت 00:34

سمیرا جان باز خوبه کتابهای به صرف چای شده ی شما رو میارن ولی نمیدونم چیه تا حالا جز چند مورد نادر، به هر کس کتاب دادم بهم برنگردونده!!!!!!!!!!!!!!!!! من م در حال توبه هستم ولی بازم هی اشتباهمو تکرار میکنم

به صرف چای شده!!
روی قفسه کتاب تون یه کاغذ بچسبونید و روی اون بنویسید:
کتاب به هیچکس امانت داده نمی شود، حتی شما دوست عزیز!!!
اینجوری یادتون می مونه

AM جمعه 12 تیر 1394 ساعت 23:05

سلام
اتفاقا دیروز واسه ی پروژه ی یکی از درسهام میخواستم از کتابی که به بدبختی دوسال پیش انقلاب پیدا کرده بودم یه چیزی بخونم و خلاصه ش را بنویسم که هرچی گشتم پیدا نکردم. بعد دوسه ساعت یادم اومد دادم به سال پایینی هامون. بهش زنگ زدم میگه آره دسته منه و من فارغ التحصیل شدم و شهرستانم. میگم خب پستش کن میگه راستش دادم به یه نفر دیگه و اون کتاب را پیچونده! اصلا دیگه داشتم جوش میوردم بهش گفتم فلانی خودت که یادته من به چه سختی گیرش اوردم. خلاصه هر چقدر من خواستم آماره رفیقشو بگیرم که پیگیره کتاب بشم نداد و گفت ازش میگیره و میفرسته. از عصرش که زنگ زدم تا همین امشب دیگه گوشیش را جواب نداد. واقعا دلم میخواد یه روز دانشکده ببینمش...

سلام
فکر کنم باید قید کتاب تون رو بزنید و به فراموشی بسپاریدش!
من فقط یادمه که یه کتاب کمیابی داشتم که دو بار دکتر ف ازم گرفت که بخونش، وقتی می فهمیدم که میخواد بره کانادا، گیر میدادم که کتاب رو لازم دارم و اون مطلبی که میخوام فقط تو همون نوشته شده!
خلاصه کتابم رو با چندین بار یادآوری پس میگرفتم!
آخه میترسیدم که بره و دیگه دستم به کتاب نرسه!

لیلی جمعه 12 تیر 1394 ساعت 15:27

سلام سمیرا جون .
باورت میشه همین الان که این کامنت را دارم برات مینویسم مردد هستم که در جواب یکی از دوستان که کتابی خواسته و میدونم که ممکنه چه سرنوشتی در انتظار کتاب باشه چی بگم ؟
منم ذقیقا روحیه شما رو دارم خیلی به کتابهام حساسم خیلی.اما دیدم دیگران متقابلا چنین رفتاری ندارن و این ازار دهندس

سلام عزیزم
نمیدونم چی بگم!
فکر میکنم آدم وقتی چیزی رو به کسی میده، باید کلا بی خیالش بشه

. جمعه 12 تیر 1394 ساعت 14:43

حالا مزش خوبه یا بده ....؟ مزه زندگیو میگم...

خدا رو شکر، فعلا که خوبه
مزه زندگی شما چطوریه؟

پریسا جمعه 12 تیر 1394 ساعت 11:42

بسمه تعالی
سلام. منزل نو مبارک. کلی سر زدیم به وب قبلی تا الان پیداتون کردم. طاعات تون مقبول حق و بهترین مصلحت خدا در این ماه عزیز پیش رویتان

سلام پریساجان
ممنونم از لطف و مهربونی همیشگیت.
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی.

شادی جمعه 12 تیر 1394 ساعت 11:38 http://citrusflower.blogsky.com/

سلام. راستش الان یاد یه جمله ای افتادم که میگفت: من هرگز به کسی کتاب قرض نمیدم چون تمام کتاب هایی که دارم خودم از دیگران قرض گرفتم."
حالا خوبه حداقل به شما برش گردوندن، من که معمولا بهم برنمی گردونن، علاوه بر کتاب چند باری هم فیلم دادم به دوستما و دیگه رنگشون رو ندیدم.

سلام عزیزم
این جمله مال کیه؟ عجب نامردی بوده!!
تا جایی که یادم مونده، همیشه اطرافیانم اگر چیزی ازم گرفتن بهم پس دادن چون اگر یه بار اتفاق بیفته که بهم برنگردونن، تا آخر عمرم یادم می مونه و بعدش هم دیگه به هیچکس هیچی نمیدم!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد