الان ساعت نزدیک یک نیمه شب هست؛ فردا کلاس دارم که هنوز هیچ درسی رو هم مطالعه نکرده ام!! (درگیر پروژه دکتر م بودم که آخرش هم خیلی خوب پیش نرفت).
همونطور که تو بعدانوشت پست قبل نوشتم، یه سوال پرسیدم و جواب های متفاوت و خاصی از افراد متفاوت گرفتم.
الان در مورد اولویت های زندگیم احساس نگرانی میکنم. اینکه چه کاری اولویت داره رو واقعا نمیتونم درست تشخیص بدم و همین داره ذهنم رو مغشوش میکنه.
البته دارم روی کاغذ موارد رو مینویسم، معمولا در اینجور مواقع نوشتن روی کاغذ راه گشاست.
پ.ن 1. منظورم از اولویت های زندگی زمان حال حاضرم هست که نمیدونم زبان کار کنم یا کار تدریسم رو با تمام قوا ادامه بدم یا پروژه X و Y مردم رو پیش ببرم یا به پروژه های ناقص خودم برسم!!
پ.ن 2. اینم از تفأل بنده به حافظ:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد | وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد | |
گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است | طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد | |
مشکل خویش برِ پیرِ مُغان بردم دوش | کو به تاییدِ نظر حلّ معما میکرد | |
دیدمش خرم و خندان، قدحِ باده به دست | واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد | |
گفتم: «این جام جهانبین به تو کِی داد حکیم؟» | گفت: «آن روز که این گنبد مینا میکرد» | |
بیدلی، در همه احوال، خدا با او بود | او نمیدیدش و از دور «خدایا» میکرد | |
این همه شعبده خویش که میکرد اینجا | سامری پیش عصا و ید بیضا میکرد | |
گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند، | جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد» | |
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید | دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد | |
گفتمش «سلسلهٔ زلف بتان از پی چیست؟» | گفت: «حافظ گلهای از دل شیدا میکرد!» |
اولویت یندی درست خیلی مهمه. این که آدم بدون کدوم کارش مهمه و فوری. یا مهم اما غیر فوری. یا غیر مهم...
خیلی سخته! اصلا اراده ی قوی می خواد.
راستی ممنون بابت راهنمایی هات در پست قبل!
سلام دکتر عزیز
اول از همه روزت رو با تاخیر تبریک میگم...........
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد........
یادت باشه اولویت زندگیت فقط خودتی. فقط خودت.
شاید حرفم خیلی ساده باشه ولی اگه دقت کنی میبینی درسته و جواب تمام سوالاتو میگیری.
اونوقت بهترین حس دنیا رو داری و مهمتر از همه رضایت از خودت
سلام دوست خوبم؛ ممنون از لطف شما
فعلا که متاسفانه رضایتی از خودم در کار نیست!
همه چی بهم ریخته است.