مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

همکار پروژه

سر همون پروژه ای که قبلا گفتم قرار هست با دکتر ش انجام بدیم، دکتر ش یه نفر رو به تیم دو نفره(!) خودمون اضافه کرده که از قضا اون هم دانشجوی دکتری است اما دانشجوی دکتر ش نیست. از طریق اینترنت و با دونستن اسم و فامیلش نتونستم خیلی بفهمم که طرف کی هست اما فکر میکنم تو سن بالا داره دکتری میخونه. بگذریم...

این وسط من خوشحال شدم که یکی از بخش هایی رو که نوشتنش برام خیلی سخته، اون مینویسه، حالا می بینم که نه، اتفاقا حسابی بیچاره شدم!

حالا هم دکتر ش و هم اون منتظرن که اولین نسخه مقاله رو من کامل (!) بنویسم و بعدش اونا شروع به فعالیت کنن!! حالا این وسط اون دانشجو، Ian، کامنت هم میده در حالی که هنوز نوشتار حتی یک بخش هم کامل نشده و من ازش نظر نخواستم! دکتر ش هم که ازش نظر خواست، فقط نظرش رو در مورد ساختار مقاله خواسته بود نه جزئیات! شیطون میگه به دکتر ش بگم که به اون بگه فلان بخش رو بنویسه با این بهانه که من وقت نمیکنم! یا بلد نیستم یا ...!


بعدانوشت 1. بعد از جستجوی دوباره این شخص، فهمیدم که ایشون باید الان حدود 40 سالی داشته باشه و سالها بعنوان دستیار در آزمایشگاه های دانشگاه با اساتید همکاری تحقیقاتی داشته است و برای خودش یه پا استاد هست.

بعدانوشت 2. حالا موندم این وسط دکتر ش چرا این رو اضافه کرده؟! حداقل یکی رو اضافه میکرد که یه مقدار از بار این مقاله رو به دوش بکشه!

بعدانوشت 3. فکر کنم دوباره نوای «دَندَم نرم» داره به گوش میرسه!

بعدانوشت 4 (ساعت 10:46 صبح چهارشنبه). این Ian بنده خدا به نظر میرسه که آدم خوبیه؛ من در موردش اشتباه میکردم. دیشب (یعنی 4 صبح) ایمیل زد به من و دکتر ش با این مضمون که من کار میتونم الان بکنم و پیشنهاد تولید شکل های یه بخش رو داد! من که کلی خوشحال شدم اما هنوز دکتر ش ایمیلش رو جواب نداده. من هم اون ایمیل رو برای دکتر ش فروارد کردم و براش نوشتم که ایده خوبیه که وقتی من دارم متن رو می نویسم اون شکل ها رو تولید کنه!! در نهایت نظر دکتر ش مهمه ولی فکر کنم نظرش مساعد باشه و حداقل تولید شکل ها از لیست کارهام میاد بیرون.

نظرات 3 + ارسال نظر
نگار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 21:38

سلام سمیرا جون... دوست دارم با اینکه ندیدمت و فقط مجازی میشناسمت.. موفق باشی عزیزم

سلام عزیزم
ممنونم از لطفت؛ من هم برات آرزوی موفقیت میکنم.

زهرا چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 17:02

افرین سعی کن با مهندسی تقسیم کارها یکم اکاراتو سبک کنی.واقعا افرین میگم به تلاشت دوست جونم

ممنونم؛ واقعیتش من تو اینجور مواقع نمیتونم برنامه ریزی دقیق داشته باشم؛ معمولا وقتی دو سه تا کار با هم دارم، دلی کار میکنم! یعنی در هر لحظه اونی رو که بیشتر حوصله اش رو دارم انجام میدم و البته حواسم هست که دلم فقط سمت یکی از پروژه ها نباشه!

حمید چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 09:04

حالا چرا ناراحتید؟
امداد غیبی رسید دیگه!!!!

ناراحت نیستم اما بیشتر از امداد غیبی، یه فرد ناظر و کامنت گذارنده!! به پروژه اضافه شده.
همین جوریش هم من تا بخوام رضایت دکتر ش رو کسب کنم، پوستم کَنده میشه چه رسد به اینکه یه نفر دیگه هم به ماجرای نظارت اضافه بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد