مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

مزه زندگی یک دانشجوی دکتری

روزنوشته های یک دانشجوی PhD

یک اتفاق ناخوشایند

الان دارم می بینم که یه هفته میشه که اینجا نیومدم؛ روزها خیلی زود میگذرن، بدون اینکه آدم متوجه بشه.

تو این هفته ای که گذشت، اتفاقات خیلی خاصی نیفتاد؛ جز اینکه من بجای کلاس والیبال رفتم کلاس پیلاتس ثبت نام کردم که این موضوع رو مدیون پیشنهاد خوب «سمیه» خانم هستم. متشکرم دوست خوبم

کلاس ها از فردا شروع میشه، 12 جلسه است، بصورت سه روز در هفته.

خانه نشینی ام رو بالاخره روز سه شنبه پایان دادم و همراه مامان و بابا به بهانه خرید آلبالو برای مربا سری به طرقبه زدیم و اونجا قدمی زدیم.

مهمتر از همه دلیلی که بخاطر اون، این پست رو شروع کردم، اتفاقی است که دیشب افتاد و تا امروز ظهر هم ادامه داشت. اولش نمیخواستم موضوع رو اینجا مطرح کنم چون یادآوریش چندان برام خوشایند نیست، اما بعدش به این نتیجه رسیدم که این موضوع خوبی هست جهت افزایش تجربه دیگران برای اینکه شاید روزی برای شما هم اتفاق بیفته.


چند روز اخیر که نیومدم اینجا، درگیر نهایی کردن مقاله مربوط به همون پروژه مشتر ک با دکتر ش و Ian بودم تا بالاخره دیشب نسخه آخرش آماده شد. دکتر ش عادت نداره که اسم نویسنده ها رو از اول روی مقاله درج کنه (که فکر میکنم کار اشتباهیه) و دیشب تازه برای اولین بار اسامی رو نوشت. وقتی اسامی رو نوشت، حدود ساعت 1 شب بود و من با دیدن اسامی شگفت زده شدم. طبق چیزی که قبلا گفته بود اسم من بعنوان نویسنده اول بود و اسم Ian نفر دوم. اما روی اسم من و Ian یک ستاره بود که میگفت این دو نفر به یه اندازه روی مقاله کار کرده اند. با دیدنش یخ کردم، انگار که یه سطل آب یخ روی سرم خالی کردن و بعد هم اشکهام روان شدن . از طرفی درست در همون زمان دکتر ش مقاله رو به نویسنده های دیگه من جمله Ian فرستاد، و این بدین معنا بود که آب رفته از جوی دیگه برنمیگرده.

تو این اثنا،  از یه طرف تمام لحظاتی که بخاطر این مقاله خودم رو به سختی انداختم یادم اومد و از طرف دیگه بی مسئولیتی Ian که جواب ایمیل رو هم نمیداد و در آخر هم با بهانه تز هیچ کاری نکرد. از همه بدتر، این اتفاق بدست کسی افتاده بود که من بهش اطمینان کامل داشتم. اشکهام دیگه بدجوری روان بودن و نمیدونستم تو این موقعیت باید چکار کنم. 

با خودم میگفتم اصلا قهر کنم و بگم اسم من رو از روی مقاله بردارید! اما میدونستم که این کار عاقلانه نیست. 

با خودم گفتم که هنوز مقاله به اصلاحات دیگه نیاز داره و من هم یه کار دیگه باید انجام بدم. دیگه هیچی برای این مقاله انجام نمیدم به دکتر ش میگم به Ian جونت(!!) بگو این کارها رو بکنه. اما این هم عاقلانه نبود. 

راه دیگه این بود که به Ian ایمیل بزنم و بگم که من نسبت به این موضوع رضایت ندارم و آخرش هم براش به فارسی بنویسم «الهی کوفتت بشه!»؛ خب قطعا این هم عاقلانه نبود. این موضوعی بود که باید بین من و دکتر ش حل میشد. 

راه دیگه این بود که تمام حس منفیم رو تو پروژه Chetan که الان گیرِ من هستن، خالی کنم که این هم ناعادلانه بود؛ Chetan این وسط چه گناهی کرده، تازه اون که اسم من رو روی مقاله عریض و طویلش نفر سوم گذاشته و با توجه به کاری که من انجام دادم اصلا چنین انتظاری نداشتم!

خلاصه همه احساسات اعم از شکستگی دل، افسوس و حسرت به زمان هایی که وقت صرف کردم، و انتقام و کلی اشک در هم آمیخته بود. با این حال، میدونستم که نباید ساکت بمونم و از طرفی باید اعتراضم بگونه ای باشه که ارتباطم با دکتر ش بهم نریزه چون من بیشتر از اون به این ارتباط نیاز دارم. در مورد این مسئله یه کمی در اینترنت جستجو کردم   و متوجه شدم که در آمریکا هم افرادی هم بودن که این مسئله براشون ایجاد شده است. در این زمینه افراد دیگه بهشون پیشنهاد داده بودن که موضوع رو حتما مطرح کنید اما در آرامش و مودبانه. بهم ریختن ارتباط آکادمیک چندان صحیح نیست چون بالاخره یه روزی میرسه که افراد چشم تو چشم میشن. از طرفی ذکر شده بود که تو CV و هر جایی که مقاله بخواد cite بشه، ترتیب اسم نویسنده ها دقیقا باید به شکل روی مقاله باشه و نمیشه جای اسم دو نویسنده رو که به میزان برابر کار کرده اند، عوض کرد؛ این میگفت که همچنان ترتیب اسم مهم هست. به هر طریق این مسئله چندان آرامش بخش نبود.

برای این موضوع با یکی از دوستان با تجربه م که تو آمریکاست، مشورت کردم؛ (چون بالاخره اون بیشتر به اخلاق رایج در آمریکا اشراف داره) بهش گفتم نمیدونم چجوری مراتب اعتراض خودم رو نشون بدم. دوستم بهم گفت که شاید گفتن مستقیم صحیح نباشه و غیرمستقیم طی یک جمله کوتاه بگید بهتر باشه. برام سخت بود که تو یه ایمیل جدا برای دکتر ش این موضوع رو بنویسم اما عزمم رو واقعا جزم کرده بودم که این موضوع رو بگم و خجالت رو کنار بزارم. بنابراین در ایمیلی که به دکتر ش میگفتم که کار موردنظرش رو انجام دادم و فایل دیگه مشکلی نداره، در خط آخر نوشتم «به نظرم اون تکه که گفتید دو نفر اول به یه میزان کار کرده اند، درست نیست.» از شانسی که من داشتم، زمانی این ایمیل رو دکتر ش باز کرد که خودش هم داشت اون فایل رو دستکاری میکرد و نگران شده بود که تغییراتی که من در فایل داده ام از دست رفته. بنابراین به محض باز کردن ایمیل (ایمیلهام رو با tracker میفرستم)، بدون هیچ عکس العملی نسبت به اون جمله، ازم در مورد فایل پرسید که ببینه مشکلی ایجاد نشد باشه. راستش تو جواب دادن بهش مکث کردم برای اینکه هم دلم پر بود، هم از این نارحت بودم که هیچ عکس العملی نسبت به اون جمله نداشته است. بالاخره جوابش رو دادم اما بدون هیچ اشاره ای به موضوع؛ ساعت حوالی 4 بود و همچنان اشکهام روان بودن. تو رختخواب تمام تلاشم رو کردم که خودم رو آروم کنم و به خودم میگفتم یه مقاله ارزشش رو نداره اما واقعا نمیشد و اشکهام یه بند سرازیر بودن. در این لحظات مقاله مهم نبود، من حس فریب خوردگی و احمق پنداشته شدن داشتم. تو این مدت، نویسنده های دیگه هم در پاسخ به دکتر ش کامنت هاشون رو میفرستادن و من که اون ایمیل ها رو میدیدم، داغم تازه میشد و بیشتر افسوس و حسرت میخوردم و اشکهام بیشتر میریختن. من کل شب رو بیدار بودم (آخرین باری که ساعت رو دیدم فکر کنم حدود 4:45 صبح بود) و صبح بالاخره خوابم برد، اما رأس ساعت 8:30 بیدار شدم و ایمیلم رو چک کردم به امید اینکه دکتر ش یادش اومده باشه که به اون جمله من جواب بده، اما خبری از جواب نبود و فقط ایمیل یکی از نویسنده ها بود. دوباره اشکهام شروع شدن، اعتراضم عین یه بغض تو گلوم گیر کرده بود و من نمیتونستم دیگه ساکت بشینم. خیلی فکر کردم که چی بنویسم که بی احترامی نباشه اما در نهایت احساس و اعتراضم رو نسبت به این وضعیت نشون بده اگر چه که میدونستم عمراً شرایط عوض نمیشه. 

در آخر یه ایمیلی با این مضمون برای دکتر ش نوشتم: «در مورد نویسنده های روی مقاله ازتون سوالی داشتم. شما واقعا فکر میکنید که من و Ian به میزان برابر روی مقاله کار کرده ایم؟ فکر میکنم که من نسبت به Ian فعالیت خیلی بیشتری انجام دادم و زمان خیلی بیشتری هم صرف کرده ام. من از دیشب بخاطر این موضوع بسیار ناراحت هستم». وقتی این ایمیل رو فرستادم انگار یه مقدار سبکتر شدم، برای اینکه حداقل حرفم رو زده بودم. 

در جواب ایمیل، ده دقیقه بعد، دکتر ش گفت «ممنون بخاطر بیان این دلخوری (frustration)؛ تو کار بیشتری انجام دادی و برای همینه که اسم تو در ترتیب نویسنده ها اول میاد. با این حال، تو این نسخه آخر من از Ian یه سری مطالبی رو خواسته بودم که بعد تصمیم گرفتم اونا رو داخل مقاله عنوان نکنم. اما در کل، من از این مقاله رضایت نداشتم و وقت زیادی از من گرفته شد. از طرفی، این توافق از اول بوده و من بایستی به اون پایبند می بودم.» 

واقعیتش تکه ای رو که گفته Ian یه سری مطالب آماده کرده رو اصلا قبول ندارم و فکر میکنم صرفا جهت توجیه موضوع نوشته. اما بحث توافق برای من جالب بود، کدوم توافق؟ از اونجایی که اسم یه استاد دیگه هم هست، که فکر میکنم استاد Ian باشه، حدس زدم که توافق بین خودشون بوده چون تو وب گردی برخی ها به این موضوع اشاره کرده بودن که اساتید برای محکم کردن ارتباط خودشون با اساتید دیگه از این کارها میکنن. 

 ایمیلی که بهم زده بود، جایی برای حرف زدن نذاشته بود؛ در پاسخ، من صرفا بابت توضیحاتش!! تشکر کردم و نوشتم که ممنون میشم که اینجور توافقات رو اولِ کار به من بگید نه در آخر کار. 

دکتر ش هم در پاسخ نوشت: «حتما؛ فکر میکنم که قبلا این رو بهت گفته بودم که Ian و تو co-author خواهید بود؛ sorry if you were not clear about this.»

بعد از این ایمیل ها یه مقدار آرامشم بیشتر شد؛ حداقل به دکتر ش فهمونده بودم که دیگه از این کارها با من نکنه و یه راهی رو برای خودم باز کردم که دفعه دیگه به صراحت در ابتدای هر کار مشترکی در مورد نویسندگان مقاله سوال کنم. با این حال، باید یه جوابی به ایمیلش و حداقل sorry اون آخر میدادم. یکساعتی گذشت و من صرفا ایمیلهام رو زیر و رو کردم تا اون ایمیلی رو که دکتر ش در مورد Ian برای اولین بار برام فرستاده بود، پیدا کردم. میخواستم ببینم که واقعا اونجا چی گفته و آیا من متوجه موضوع نشده ام؟! بالاخره بعد از نیمساعت ایمیل رو پیدا کردم و دیدم که دکتر ش در اونجا نوشته Ian یکی از co-author ها خواهد بود. پس مشکل از طرف من نبوده که دکتر ش به نوعی داشت توپ رو توی زمین من مینداخت. از طرفی نمیخواستم که موضوع خیلی کش دار بشه، چون مسلما هیچ چیزی تغییر نمیکرد و فقط من می موندم و یک رابطه زخم خورده و محرومیت از همکاری و همراهی با اون.

پس ایمیل آخرم رو حدود دو ساعت بعد، با کلی فکر و بالا و پایین کردن جملات اینجوری نوشتم: «بله، شما ذکر کرده بودید Ian یکی از co-author ها هست اما نگفته بودید co-first author. بهرطریق، از توجهتون ممنونم و دوست دارم این موضوع رو ذکر کنم که شما بهترین استادی هستید که من تا به حال داشتم و من بخاطر تمام کارهایی که برای من انجام دادید، قدردان شما هستم. امیدوارم که بابت مطرح کردن این موضوع از من دلگیر نشده باشید. قصد جسارت به شما رو نداشتم.»

بلافاصله بعد از این ایمیل، ایمیل زیر رو از دکتر ش دریافت کردم که گفته بود: «اصلا ناراحت نشدم و اتفاقا خوشحالم از اینکه این موضوع رو مطرح کردی. مطرح شدن این مشکلات و صحبت در مورد اونا خیلی مهمه. من فکر میکردم که گفته بودم که شما دوتا co-first author هستید چون این موضوعات باید همون ابتدای کار مشخص بشه و از این به بعد مطمئن خواهم شد که چنین سوء تفاهماتی در آینده پیش نیاد.»

در نهایت هم من یه ایمیل تشکر فرستادم و ماجرا ختم شد. پیرو این اتفاق نتیجه ها و نکات زیر قابل توجه هستن:

1- اول هر کاری واقعا در مورد این موضوعات باید صحبت بشه؛ البته با توجه به تجربه تلخی که در دوران ارشد داشتم، در همکاریهام با بچه های ایرانی این موضوع رو لحاظ میکردم. در مورد همکاری با دکتر ش هم چون خودش به صراحت میگفت که تو نویسنده اول خواهی بود، تا الان مشکلی نداشتم که فکر میکنم بعد از این باید حواسم رو بیشتر جمع کنم چون حالت co-first author هم وجود داره و باید لحاظ بشه.

2- همین قدر که تونستم حرفم رو بزنم و حرف تو دلم نمونه، به خودم افتخار میکنم!! حداقل از این به بعد دکتر ش به اصطلاح خودمون کلاهش رو بالاتر میزاره و این تصور براش پیش نمیاد که میشه دانشجویی از یه دانشگاه دیگه رو که حرف گوش کن هست و صداش در نمیاد رو احیانا دور بزنه.

3- ایمیل  یکی مونده به آخری که برای دکتر ش فرستادم، صرفا جهت این بود که بهش بگم که حتی با این اتفاق ذره ای از حس قدردانی من نسبت بهش کاسته نشده و نظرم نسبت بهش همچنان مثبت هست که البته واقعا همین طوره و خلاف واقع نیست.

4- درسته که با موضوع کنار اومدم (مجبور بودم کنار بیام) اما الان دوست ندارم که مقاله رو ببینم. ازش بدم میاد.

5- نکته مهم دیگه برخورد در خور تقدیر دکتر ش هم هست؛ همین که در ایمیل اولش و همچنین ایمیل آخرش نسبت به اعتراض من موضع گیری بد نکرد بلکه نسبت به بیان احساس دلخوریم تشکر هم کرد، جالب بود. حداقل بعد از این ایمیل های رد و بدل شده، من احساس پشیمانی نسبت به مطرح کردن موضوع نمیکنم. به نظرم این رفتار رو همه اساتید ایران بلکه مدیران و روسا هم باید یاد بگیرن.


دیگه ببخشید که این پست خیلی طولانی شد اما فکر کنم که جبران یه هفته نبودن رو کرد. امیدوارم که شما هیچوقت با اینجور اتفاقات در زندگی آکادمیک تون مواجه نشید اما اگر مواجه شدید، بسته به اینکه چقدر ذینفع هستید سعی کنید موضوع رو مدیریت کنید و در عین حال عدم رضایت تون رو هم نشون بدید.

نظرات 16 + ارسال نظر

چه پست آموزشی ه خوبی مرسی که گذاشتیش

کارتم معقولانه بود منم بودم میذاشتم

دیمن یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 23:38

خیلییی سخته واقعا درکت میکنم ...

ممنونم از همدردیت عزیزم

AM یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 23:28

خانم دکتر این احتمال زیاد میره که کسی غیر از من را برای اصلاح مقاله و جواب کامنت ها گذاشته باشه. کار خیلی آسونی نیست چون توی کامنت ها یه نوع خروجی خاص را که در واقع یه برداشت متفاوت از جوابهاست میخواست. ولی متاسفانه کدم را هم ازم گرفته. خودش که کلا فرق m فایل را با فایل تکست نمیفهمه ولی امیدوارم کسی زیر بار اصلاحش نرفته باشه (البته با این گرگهایی که تو دانشکده میبینم بعید میدونم کسی به حکم اخلاق مداری پیشنهادش را رد کنه)... توکل بر خدا.
حس خیلی بدی پیدا میکنم وقتی بهش فکر میکنم

متاسفم؛ اینجوری که گفتین شرایط واقعا سخت هست. بسپاریدش به خدا. شاید تا این مقاله بخواد چاپ بشه، شما هم دفاع کرده باشین و دستتون از زیر سنگ آسیاب این آدم اومده باشه بیرون. در این صورت برای گرفتن حال چنین آدمی (اگر واقعا داره مقاله رو بدون اطلاع شما چاپ میکنه) کافیه یکی دو تا ایمیل به ادیتور مجله زده بشه!

یکی یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 18:35

سلام به نظر من دیگه کاری نمیشه کردمن اگه بودم میگم کجاها رو ایشون انجام دادن. تو تجربیات خانم دکتر این هم اضافه شد. راستی سوال دارم شما فرصت رفتید چقدر هزینه شد؟ یادم فقط بلیط رو وزارت داد. الان شما که سراسری خوندید براتون دکترا هزینه چقدر شد حدودا. ممنون البته اگه فضولی هست که ببخشید.

سلام دوست خوبم
آره، از همون شب متوجه شدم که کاری نمیشه کرد.
اتفاقا وزارت علوم به من کل هزینه بلیت رفت و برگشت، بخشی از پول بیمه (250 دلار) و همچنین نیمی از مقرری مربوط به چهارماه (دو ماه رو بابت تاخیر در رفتن بهم ندادن!) رو پرداخت کرد. در کل به ریال بخوام بگم حول و حوش 13 میلیون و 900 هزارتومان بهم پرداخت کردن. اما هزینه ها در آمریکا کاملا به شهری که میرید وابسته است. شهرهای بزرگتر هزینه هاشون هم بیشتر هست و شهرهای کوچکتر هزینه ها کمتر. هزینه ماهیانه من در سیاتل که شهر توریستی و نسبتا گرون بود شامل 750 دلار اجاره ماهیانه یک سوئیت اختصاصی و قبض ها بود، خرج روزمره (خوراکی، بهداشتی، تلفن) حدود 150 دلار بود (همیشه خودم غذا درست میکردم)، ماهی حدود 100 دلار هم هزینه بیمه بود. در کل ماهیانه حدودا 1000 تا 1050 دلار خرج میشد. شهرهای کوچکتر خیلی ارزونتر در میاد و البته اگر بجای سوئیت اختصاصی یه اتاق در خونه اشتراکی اجاره میکردم هم برام خیلی ارزون در می اومد اما متاسفانه من نتونستم خونه ای پیدا کنم که همشون دختر باشن.

. یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 08:02

سلام
در مورد tracker ممنونم

سلام
خواهش میکنم
موفق باشید

زهرا شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 22:33

اخی عززززززززززیزم چقده سخت گذشته بهت وا اولی افرین بهت کل تحسینت میکنم هم اعتراضتو گفتی و هم احترامشو نگه داشتی

در نهایت که چیزی تغییر نکرده؛ من هنوز داغ اون مقاله رو حس میکنم

ftmh شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 19:16

-عجب نمیدونستم توی مقالات همچین چیزی ذکر میشه(مفدار مساوی از زحماتی ک طرفین کشیدن) و میشه اینکارو کرد که دونفر همزمان اسم اول باشند. ددیده بودم دونفرو همزمان کارسپاندینگ اوتور میرنن شاید من تو رشته خودم ندیدم نمیدونم و لی این مورد جالب بود

-جالبه خارجی ها همیشه ادعا میکنن که فریب و تقلب و اینها توی DNA ایرانی هاست ولی از خودشونم بر میاد . اللن مقاله بنده 8 ماهه اکسپته حتی پابلیش انلاین نمیکنه ادیتور؛ اونوقت مقالاتی که بعد ازمن تاریخ اکسپت گرفتند فرت فرت دارن چاپ میشن (غیرایرانی ان)ایمیل هم زدیم خیلی شیک ا،دیتو رگفت شما تو نوبیت هستید هروقت نویتتون شد چاپ میشه بیشتر هم نتونستیم ب روش بیاریم گفتیم ازاکسپت کردن پشیمون نشه


.ببخشید من اینقد بد بین ام ، به نظرم دکتر ش الکی گفته که من فکر میکردم بهت گفتم که هم ایان نویسنده اوله هم تو،
اینجوری خواسته توجیه کنه ک مثلا من فراموش کردم ولی شاید درصدی هم باشه ک عمدا اینکارو کرده و یک قرادادی تو مقالاتش بین خودشو و اونها وجودداره،
مثل اینکه من میگم اسمتو میزنم تو مقاله ام تو هم اسمممو برن تو مقاله ات که مقااله هامون زیاد بشه ،در صورتی ک هیچکدوم نقشی در کارهایی ک بوده نداریم قط اسممامون رفته، چیزی ک من توسیستم دانشگاهای ایران زیاددیدم


----درسته زور داره ولی اخرش توی رزومه ات، از این مقاله ، هرجا بری امتیاز نویسنده اول و بهت میدن درسته؟؟؟ پس بیخیال. عزیزم .واقعا ارزش نداره.

اخر سر هم کار خوبی کردی که محترمانه یکجورایی از حق ات دفاع کردی. من جای تو بودم ب دکتر ش میگفتم میشه اون مطالبی که <یان درانتها فرستاد و کمک ب مقاله کرد چی ان؟...

من هم فکر میکنم دکتر ش الکی گفت که Ian مطلب جدید فرستاده برای اینکه من سوالی ازش پرسیده بودم که تو واقعا فکر میکنی که من و Ian مساوی کار کرده ایم؟ خب، جوابش کاملا واضح بود و نمی تونست انکار کنه. تا جایی که تو اینترنت دیدم، افراد از سراسر دنیا از اینجور تجربیات دارن ولی من هنوز غصه دار اون مقاله ام و همچنین دلگیر از دکتر ش.
در مورد جمله آخر، دلم میخواست که این کار رو بکنم اما واقعا ضایع کردن دکتر ش که بالاخره کلی حق به گردنم داره، درست نبود.

نسیم شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 17:29

سلام. خیلی خوب بود که این تجربه رو گفتی. ما که اینقدر با استادامون رودربایستی داریم.

سلام عزیزم.
این رودربایستی ها بلای جون آدم ها است چون سوء تفاهم ها رو افزایش میدن و البته دیگران رو در حق خوری نیز جَری تر میکنن.

AM شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 14:22

مجددا سلام
اتفاقا چند بار به خودم جرات دادم با استادم در این مورد حرف بزنم و گلایه کنم ولی وقتی با استاد فعلیم مشورت کردم گفت فعلا نیازی نیست باهاش وارد مجادله بشی. احتمال زیاد داور داخلیت را گروه این آقا تعیین میکنه. یادمه اون رفیقم به اسم نگفت که اسم تو رو حذف کرده گفت سال بالایی مون گفته:" دکتر ر اسم یکی از دانشجوهایی را که از سهمیه ش داده به استاد فلانی از مقاله مشترکشون حذف کرده" و اون موقع فکر نمیکنم کسی Paper دستش داده بود غیر از من. درضمن از اونجایی که خودش هم خیلی پیگیر اصلاح کامنتها نشد (برعکس همیشه که تلفن میزد و با بدترین لحن ممکن نیش و کنایه میزد) فهمیدم که قضیه خیلی عادی نیست. وگرنه حتما دانشکده گیرم مینداخت و جلوی همه اساتید به روم می آورد. اخلاق این آدم طوری بود که از کسی که احتمال میداد بتونه براش یه Paper خوب بنویسه ساده نمیگذشت.

سلام دوست عزیز
با این حال حواستون باشه که مقاله رو بدون اسم شما چاپ نکنن؛ ممکنه که یکی دیگه رو برای پاسخ به کامنت ها گماشته باشه.

. شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 10:06

سلام
میشه در مورد ارسال ایمیل با tracker توضیح بدین و اینکه چجوری از خوندن ایمیل و دیگر ایمیلهای مرتبط با این ایمیل به استادتون مطلع میشین. ممنونم

سلام دوست خوبم
این امکان باید روی سرویس ایمیل فراهم باشه. gmail این امکان رو از طریق یه app که روی web browser قرار میگیره، فراهم میکنه.
برای اطلاعات بیشتر gmail tracking رو در گوگل جستجو کنید.
در ضمن این tracker صرفا زمانی alert میده که ایمیل شما توسط گیرنده باز بشه. البته بعضی وقتها بعلت نامعلومی سرویس دهنده ایمیل گیرنده خبر باز شدن ایمیل رو نمیزاره بیاد.

احسان شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 09:31 http://hdana.blog.ir/

سلام
وقتتون بخیر
دیگه داشتیم نگران میشدیم از عدم حضورتون، خوب هستین؟
اول از همه تبریک میگم که رو این مسائل خیلی دقیق و حساس هستید
متاسفانه آپارتاید علمی و برده کشی علمی و حق خوری و حق کشی تو مجامع علمی ما زیاده، ضمن اینکه تو اسکیل بزرگتر آدم اگر نگاه کنه واقعا ارزششو نداره
باتوجه به اینکه تجربه مقالات کنفرانسی داخل و خارج از کشور و همینطور یه علمی پژوهشی و یه لتر در حال ارسال رو دارم دقیقا حس و حالتون رو درک میکنم
خصوصا اینکه بیشتر کار با نفری باشه که کمترین حق رو یا حق مساوی در بین نویسندگان دیگه داشته باشه
تجربه من به من اینو میگه که در مورد مقالاتی که برام ارزشمنده و نقش کلیدی رو بازی میکنه از پذیرفتن نویسنده همکار تا حدامکان خودداری کنم و خودمو و خودم باشه، اگر مقاله آکادمیک هست نهایتش اسم خودم اول باشه و استادی که باهاش کار میکنم
وجود نفر سوم یعنی یه رقیب که دو حالت داره یا کاری نکرده و اصلا حق نداره انتظار داشته باشه اسمش اونجا باشه و یا کاری کرده که ارزیابی کار همکاران مشترک معمولا با دلخوری و حق کشی همراه است اونم تو ایران
پس بهتره هر کسی خودش زحمت مقالشو بکشه
مثلا الان ما یه تیم هستیم که چند تا مقاله دادیم و همیشه نفر اول کسیه که بیشترین زحمت رو رو مقاله میکشه و این یه اصل پذیرفته شده است.ولی جالبه تو همین حالت هم بعضا ممکنه دلخوری پیش بیاد
لذا من همون تک نویسنده و یا نویسنده و استاد رو پیشنهاد میکن
البته میدونم که شما مجبورید با تیم دکتر ش و آقای آی ای ان کار کنید
اینی هم که میگید اول کار ترتیب اسامی مشخص بشه بنظرم صوریه و اصلا نمیشه امیدی بهش داشت
چه ضمانتی وجود داره که بعدا دکتر ش همون ترتیب پذیرفته شده در اول کار رو بخاطر تغییراتی کار مقاله که همیشه محتمل هست رو بهم نزنه
لذا در نوشتن مقاله، چند اصل مهمه
1- محدودیت نویسندگان حتی المقدور
2- سهم پذیری زیاد از کار بروی مقاله توسط خودتون
3- رفتن سراغ یه استاد با اخلاق

با این وجود بازهم کار به این راحتی ها نیست
موفق باشید

سلام دوست خوبم
من در مورد مقاله های خودم که خودم کاملا تعیین کننده موضوع و متد و اینجور چیزا هستم، کسی رو راه نمیدم چون اینجوری احساس آرامشم بیشتر هست و لازم نیست در انتظار جواب افراد دیگه بمونم. این یکی هم واقعا بی سابقه بود

زری شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 09:19

خیلی خوب کاری کردی که با استادت مطرح کردی به قول خودت حداقل فهمیده این عدم شفافیت برای تو باعث دلخوری شده و اینکه شاید در کار دیگه ای جبران کنه. امیدوارم همین مقاله برایت فتح بابی باشه در موفقیتهای بعدی و جای خودش را در دلت باز کنه. یه چیز دیگه اگر استادهای ایران بودن حتی این توافق خودشون با یه استاد دیگه را با تخریب دانشجو همراه میکردن یعنی استاد کلی منت سرت میذاشت و کلی تخریبت میکرد که تازه همینکه اسمت را با فلانی همراه گذاشتته ام از خوبی من بوده و برو خدا را شکر استاد فلانی شاکی نشده که اسم تو رو با اون آوردم و هزار تا ایراد داشته و نداشته ی کار رو به روی دانشجو میارند و بعد از مچاله کردن دانشجو خودشون فاتحانه و مبرا از هر ایرادی میشوند

این اخلاقی رو که گفتی، متاسفانه زیاد از بچه ها شنیدم و خوشبختانه هنوز خودم تجربه اش نکردم. اینکه در جواب اعتراض به حق یه نفر موضع گیری بدشکل بشه، نهایت بی انصافی است.

شکوه شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 01:15

سلام سمیرا جان خدارو شکر که ختم به خیر شده ولی دکتر ش هم واقعا آدم خوبیه برخوردش خیلی برام جالب بود
یادمه که فرصت رو آمریکا رفتی دکتر ش هم خودش آمریکاییه؟

سلام عزیزم
واقعیتش در مورد خوب بودنش یه کمی تردید من رو فراگرفته
به نظرم دو رگه است؛ نمیدونم.

Gemma جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 23:14

عزیزم نباید زیاد ملاحظه کرد. قبلا هم گفتم که هیچ چیز (حتی همکاری های آینده و فوق دکترا و ....) ارزش این رو نداره که در مورد حقت ملاحظه کنی. البته باید مؤدبانه باشه، چون طرف استاده؛ اما ملاحظه سایر مزایا رو دیگه زیاد نباید کرد....
بعضی اساتید هم هستند که به اعتراض اهمیتی نمیدن و کار خودشون رو می کنند، اما باید طوری که به شأن استاد بی احترامی نشده باشه، حرفت رو بزنی و بعدش اگر احساس کردی ادامه اعتراض بی فایده است، نادیده بگیری.

میدونی من اصلا co-first author به ذهنم خطور نمیکرد برای اینکه کاملا واضح و مبرهن بود برام که کی بیشتر از همه زحمت کشیده. برای همین اصلا قضیه ملاحظه درکار نبود.

AM جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 21:49

سلام. یادمه سه سال پیش یه مقاله از تزم نوشتم دادم به استادم (خوشبختانه استاد سابقم) و قرار شد که بخونه و اصلاح کنه و سابمیت کنه. از اونجا که تخصص این موضوع را نداشت مدتها دستش موند (حدود 7-8 ماه) تا بالاخره یکی از دانشجوهای قدیمیش که از این موضوع اطلاعات کافی داشت را پیدا کرد و مقاله رو بهش داد خوند و ویرایش کرد. اون موقع که ویرایش مقاله تموم شد من هنوز رابطه م با استادم بد نبود و قرار بود اسم استادم اول باشه، من نفر دوم باشم و سال بالایی مون که یک هفته وقت گذاشته بود فقط شکل و شمایل مقاله را دستکاری کرده بود (من کاملا با فرم خروجیهای من درآوردی آقا مشکل داشتم) نفر سوم. خلاصه استادم در شرف سابمیت بودکه با اومدن استاد فعلیم (استادی که موضوع را قبل فرصت رفتنش بهم داده بود) معادلات را بهم زدم و خوشبختانه با مصالحه خودشون استادم عوض شد. با عوض شدن استادم، بدون اطلاع من اسم من هم از روی مقاله برداشته شد و مقاله با اسم خودشون سابمیت شد. جالب اینجاست که من نمیدونستم!! تا بعد از اینکه مقاله ارسال شد و Major Revise (کامنتهاش درحد Reject بود!) و استادم صدام کرد که بیا درستش کن و کامنتهارو داد. منم از همه جا بیخبر داشتم روش کار میکردم که تصادفی از یکی از همکلاسیهام شنیدم که سال بالایی مون گفته بود استاد فلانی اسم منو حذف کرده و مقاله رو فرستاده. آقا چنان حالی ازم گرفته شد که تا دوشبانه روز خوابم نبرد. خلاصه ش این شد که من تا الان هنوزم قراره جواب کامنت Reviewer ها روبدم و فرصت نمیکنم! این وسط فقط دلم برای شش ماه کارم روی مقاله سوخت که عملا تا الان رو هواست. امیدوارم از این میدون جنگ که به سلامت دراومدم (فارغ التحصیل شدم!) این شش ماه را به زندگیم برگردونم و مقاله ش را مجدد سابمیت کنم.

سلام؛ واقعا با چه اعتماد به نفسی اون استاد که اسم شما رو حذف کرده، از شما میخواد که جواب داورها رو بدید؟!
کاش با خود استاد بطور مستقیم در این باره حرف بزنید و بطور مستقیم ازش بپرسید که اسم شما نفر چندم مقاله هست و حتی بخواید که ایمیل مجله رو مستقیما براتون بفرسته. اینجوری اگر استادتون چنین کاری هم کرده باشه، متوجه میشه که اون مقاله صاحب داره و صاحبش هم دنبالش هست!!
آخه این موضوع کوچیکی نیست که شما جواب داورها رو بدید اما اسمتون نباشه؛ اگر این مقاله به چاپ برسه، شما با فرستادن کپی ایمیل ها و مستندات دیگه خیلی راحت میتونید مقاله رو از مجله بکشید بیرون و در این صورت اسم استاد میره تو لیست سیاه.
فکر نمیکنم دیگه تا این حد جرأت داشته باشه؛ حداقل تجربه من بهم میگه که به حرف های در گوشیِ بچه ها نمیشه 100 درصد اطمینان کرد. این شجاعت رو پیدا کنید و مستقیما از خودِ استاد در این رابطه سوال کنید.

سحر جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 17:58

سلام
آفرین، آفرین. از جرات و جسارت شما بسیار خوشم اومد. ای کاش من هم بتونم مثل شما باشم.

سلام عزیزم
لطف داری؛ اولش که این شجاعت رو نداشتم اما اونقدر این مسئله بهم فشار آورد تا بالاخره تصمیم به حرف زدن و اعتراض کردن گرفتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد